چکیده:
یکـــی از موضـــوعات مطـــرح شـــده در دارابنامـــه و اودیـــسه ، قهرمـــانپـــردازی اســـت . قهرمـــان دارابنامه ، داراب است کـه در طـی سـفرهای خـود بـا رنـج هـا و آزمـونهـای بـسیاری روبـه رو مـی شـود و همـة موانـع را پـشت سـر مـی گـذارد. اولـیس هـم در اودیـسه ، سرنوشـتی ماننـد داراب دارد. هــر دو در برخـورد بـا مــشکلات از خـدایان خــود یـاری مــی طلبنـد، بـا ایــن تفـاوت کــه داراب یکتاپرسـت اســت ؛ ولــی اولــیس خــدایان بــسیاری را مــی پرســتد؛ در نتیجــه تــضاد خــدایان در سرنوشــت اولــیس بــسیار تاثیرگــذار بــوده اســت . علــت ســفرهای اولــیس جنگــی بــوده کــه بــه خــاطر هلــن ، زن مــنلاس، اتفــاق افتاده؛ ولی سفرهای داراب به خاطر سرزمین ، خاندان و رسیدن به مادر خود بوده است . پــژوهش حاضــر، نگــاهی تطبیقــی بــه مــسئلة قهرمــانپــردازی در دارابنامــه و اودیــسه دارد و ویژگی هـای قهرمانـان ایـن دو اثـر حماسـی را در سـنجش بـا هـم بررسـی مـی کنـد. بـر اسـاس نتــایج ایــن پــژوهش ، اولــیس قهرمــانی مــاجراجو اســت کــه تــلاش مــی کنــد بــا ســتیزهجــویی و پــذیرش خطــرات، در میــان همتابــان خــود برتــر باشــد؛ ولــی داراب بیــشتر بــه عنــوان پهلــوانی حماسی مطرح است که به خاطر خاندان و وطن خود با دشمنان به مبارزه می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"ادیــسه ، نــام منظومــة حماســی دیگــری از هــومر، مــشتمل بــر ٢٤ ســرود و موضــوع آن، داســتان بازگــشت اولــیس - پادشــاه اســاطیری ایتــاک و پهلــوان نامــدار جنــگ تــروا- اســت ، کــه در ایــن جنــگ گرفتــار سرگــشتگی هــا و حــوادث نــاگواری مــی شــود و بــرای نجــات زن وفادار خود «پنلوپ» و پسرش «تلماک» به کارهای دلاورانه ای دست می یازد.
ادیــسه نــام منظومــة حماســی دیگــری از هــومر، مــشتمل بــر ٢٤ ســرود و موضــوع آن، داســتان بازگــشت اولــیس - پادشــاه اســاطیری ایتــاک و پهلــوان نامــدار جنــگ تــروا- اسـت ، کـه در ایـن جنـگ ، گرفتـار سرگـشتگی هـا و حـوادث نـاگواری مـی شـود و بـرای نجــات زن وفــادار خــود، پنلــوپ و پــسرش تلمــاک، بــه کارهــای دلاورانــه ای دســت مــی یــازد.
«تلمـوس پـسر «اوریمـوس» کـه تـا روزگـار پیـری بـرای سـیکلوپهـا پیـشگویی مـی کـرد، مـرا آگـاه کـرده بـود کـه هـر چـه بـر مـن روی دهــد روزی بــرآورده خواهــد شــد؛ مــن بــه دســت اولــیس نابینــا خــواهم شــد؛ امــا همــواره مــی پنداشــتم کــسی کــه بلنــدبالا و زورمنــد باشــد و نیــروی بــسیار داشــته باشــد خواهــد آمــد و اینــک مــرد بــسیار کوتاهیــست ، مــرد بــی ســر و پــایی ، مــرد نــاتوانی کــه چون با باده مرا از پا درآورد و چشمم را کور کرد» ( هومر،١٣٧٣ :٢٠٧).
هـر دو سـلاحی ویـژه دارنـد کـه از خانـدان خـود بـه ارث بــردهانــد؛ در نهایــت اینکــه داراب پهلــوانی حماســی اســت ؛ ولــی اولــیس قهرمــانی مــاجراجوی اســت ؛ بــه بیــانی دیگــر مــی تــوان گفــت کــه داراب، پهلــوانی مــستقل و خودساخته است ، ولی اولیس این چنین نیست ."