چکیده:
چکیده فلسفه فرهنگ حوزه مطالعاتی نسبتا نوپایی است که در قرن بیستم و در پی بحرانهایی که شرایط زندگی انسان را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود، به طور جدی مطرح شده و در دهههای اخیر بسیار اهمیت یافته است. این حوزه مطالعاتی بر آن است تا با شناخت، بررسی و تحلیل فرهنگ، بهمثابهی اصلیترین وجه وجود انسان، در حکم داروی زمانه عمل کند و با ارائهی الگوهایی نوین، به انسان در شکلدهی هرچه بهتر زیستجهان فرهنگیاش و خروج از بحران انسانیت یاری رساند. در این نوشتار، بعد از ارائهی تعریفی از فلسفه فرهنگ و توضیح وظایف آن، زمینههای شکلگیری و چرایی پیدایش آن را در سه مقولهی نقد فرهنگ، شرایط اجتماعی و جنگ جهانی اول بررسی کردهایم، سپس ضمن بیان تاریخچه پیدایش فلسفه فرهنگ به شرح اجمالی اندیشههای زیمل و کاسیرر، دوتن از چهرههای اصلی آن، پرداخته و در نهایت به دستاوردها و افقهای پیش روی فلسفه فرهنگ اشارهای مختصر داشتهایم.
Philosophy of culture is a relatively young discipline which evolved in the early 20th century, as a reaction against the all-embracing crisis facing human life. Examining culture, as the main aspect of human existence, it aims at developing a theory for man’s cultural life, whit the help of which man can live a better life. In this paper after an introduction to the philosophy of culture and its tasks, I have examined the causes which has led to the growth of this discipline. Then having given a history of philosophy of culture, I have explained the views of two major figures in the field, namely Simmel and Cassirer, on the human culture. Finally I have mentioned some of the achievements and also future prospects of philosophy of culture.
خلاصه ماشینی:
"در این میان به نظر میآید تعریفی که رالف کنرزمن ١ از فلسفه فرهنگ ارائه میکند مختصرترین و در عین حال جامع ترین تعریف از فلسفه فرهنگ باشد که به ماهیت اصلی آن اشاره دارد: «فلسفه فرهنگ بررسی دقیق دنیای متناهیای است که انسان ها ساخته اند، یعنی فرهنگ » مراد از بررسی دقیق ، «ملاحظات فلسفی درخصوص معنا، هدف و ارزش فرهنگ ، شرایط ایجاد و صورت های تجلی آن »٢ یا به عبارت بهتر انحاء گوناگون بروز و ظهور آن است .
اگر بپذیریم که فلسفه فرهنگ در پی ارائه نظریه برای جهان فرهنگی است و درواقع میخواهد برای اعمال فرهنگی انسان جهت و مقیاس تعیین کند و از طرف دیگر اگر در نظر داشته باشیم که فرهنگ ، اصلیترین وجه وجود انسان و به تعبیر دقیق تر مکمل وجود انسانی است ، آن گاه طبیعتا فلسفه فرهنگ برای پیش برد اهداف خود باید به کل قلمرو انسانیت ١ توجه داشته باشد و از این روست که علوم مربوط به حوزه های مختلف وجود انسانی (اخلاق ، علم ، هنر، دین ، تاریخ ، زبان ، فناوری، تعلیم و تربیت ، حقوق و ....
٣ البته پیش از این تاریخ نیز نمونه هایی وجود دارد که نشان میدهد فلسفه فرهنگ از همان سال های آغازین شکل گیری خود به حوزه آکادمیک هم راه یافته بوده است ؛ برای مثال جرج زیمل در ترم زمستانی ۱۹۰۷."