چکیده:
منظومة «آرش کمانگیر»، سرودۀ سیاوش کسرایی، از نمونههای خوب اشعار روایی معاصر است که میتواند از دیدگاه نظریههای روایتشناسی تحلیل و تفسیر شود. در این مقاله براساس نظریههای تولان، ژنت، گرماس و... علاوهبر مواردی چون طرح و پیرنگ، زمان، شخصیتپردازی، کانونسازی و... به بازنمایی پیوند روایتپردازی کسرایی با ماهیت اسطورهای این داستان نیز پرداختهایم. بر این اساس تحلیلهای این پژوهش در حوزۀ روایتشناسی شناختی نیز وارد میشود. نتیجۀ این پژوهش، آشکارکنندۀ استفاده شاعر از راویان متعدد، در راستای پیشبرد روایت و برجستهسازی شرایط حاکم بر جامعه از طریق شرح کنش کانونیسازان و کانونیشوندگان پویایی است که در شکلگیری یک طرح قهرمانانه و اسطورهای به گونهای مؤثر عمل کردهاند. همین روایتپردازی مناسب و هماهنگی آن با بافت حماسی و توصیفات غنایی متن، موجب تأثیر و تشخص کارکرد اساطیری، جامعهشناسانه و ادبی اثر ماندگار کسرایی شدهاست.
خلاصه ماشینی:
"البته استفاده از واژگانی چون کار، پیکـار، خلـق ، نسب نجستن و فرزند کار و رنج بودن ، نیایش کردن با طبیعت به جای اهورا و خداونـدگار، حضور عمونوروز، پرداختن به عنصری ملی چون آرش و تشبیه زندگی بـه آتشـگهی کـه دیرنده پابرجاست ؛ نیز از این جهت جالب توجه است که شعر و شخصیت کسرایی ، متـأثر از گرایش های مارکسیستی ، کورسوی امید خود را بـرای نجـات از ایـن شـب سـرمازده و مرگبار در پشتوانة میهنی و ملی گذشتگان خود می دیده است .
در طرح داستان و روایت کسرایی از آرش ، نوعی اصل پی گیری وجود دارد؛ شخصیت اصلی یا کنش های او (آرش ، عمونوروز، راوی و عناصر طبیعی در جایگاه یاریگر یا مخالف و حتی زندگی به منزلة هدفی والا که باید برای حفظ زیبایی هـای آن از جـان گذشـت )، هم با استفاده از شیوه های فردیت بخش نام گذاری می شوند و هم به منزلـة عنصـر درونـی بند باقی مانده و جایگاه خود را به منزلة فاعـل ، مبتـدا، گـزاره یـا مفعـول آن بنـد حفـظ می کنند.
او با این کار نـه تنهـا / ١٤٦ شمارة ٣٢، تابستان ١٣٩٤ دکتر فریده داودی مقدم پیش شناخت خود را از اشخاص داستان نشـان مـی دهـد، بلکـه بـه پرسـش هـای ذهـن روایت شنو نیز پاسخ می دهد و شخصیت پردازی را تکمیل می کند."