چکیده:
ادراک از مرگ در بین افراد مختلف با توجه به زمینه ی فرهنگی و اجتماعی زندگیشان ، زمان و مکان رخداد مرگ ، ارزش های فردی، فلسفه و شیوه عملکردشان در زندگی، تفاوت های اساسی دارد. از آنجایی که مرگ یک مرحله غیر قابل اجتناب و حتمی در زندگی بشری محسوب میشود، لذا چگونگی فهم ، پذیرش و باورداشت آن یکی از مقولات رشد انسان تلقی میگردد. هدف اصلی این مطالعه با اتخاذ رویکرد تفسیری و راهبرد نظریه زمینه ای آن است که با نگاهی از درون به موضوع مرگ و مردن در جامعه بپردازد. مشارکت کنندگان این مطالعه متشکل از هجده تن از افرادی میباشند که به تازگی فردی از اعضای نزدیک خانواده خویش را از دست داده و در غم وی سوگوار بوده اند. جمع آوری داده ها از طریق مصاحبه عمیق بوده است . مصاحبه کیفی عمیق به طور خاصی با شیوه های نظریه زمینه ای تناسب دارد. در این پژوهش چهار مقوله اصلی تحت عنوان : «ارزش گذاری فرایند مرگ »، «مدیریت احساسات »، «انتخاب شیوه ی برون رفت » و «جهت گیری ذهنی نسبت به مرگ » تعیین گردید و در نهایت مقوله بنیانی تحت عنوان «جایابی مفهوم مرگ در نظام معنایی» استخراج گردید. تجربه فرد از مواجهه با واقعه مرگ یکی از عزیزان از طریق عناصر کلیدی ارزش گذاری مرگ ، مدیریت احساسات ، انتخاب شیوه برون رفت و جهت گیری ذهنی نسبت به مرگ میتواند به تجدید ساختار معنای ذهنی فرد در خصوص مرگ منجر شود و این مفهوم بازسازی شده در نظام معنایی فرد در کنار سایر عناصر قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
تجربه فرد از مواجهه با واقعه مرگ یکی از عزیزان از طریق عناصر کلیدی ارزش گذاری مرگ ، مدیریت احساسات ، انتخاب شیوه برون رفت و جهت گیری ذهنی نسبت به مرگ میتواند به تجدید ساختار معنای ذهنی فرد در خصوص مرگ منجر شود و این مفهوم بازسازی شده در نظام معنایی فرد در کنار سایر عناصر قرار گیرد.
در سال های اخیر مطالعات متعددی برای ارایه تعریفی از مرگ در چارچوب فرهنگ های مختلف انجام شده است Iranmanesh, et ,٢٠٠٤ Orpett Long) (٢٠١١,al برخی از این پژوهش ها با استفاده از روش های کیفی و برخی با استفاده از روش های کمی و پرسشنامه های ساخته شده انجام شده اند(١٩٩٨, Emanuel and Emanuel ;٢٠٠٢,Steinhauser,et al).
٣)یافته ها پس از انجام مصاحبه ها و تحلیل داده ها ابتدا مفاهیم اولیه و مفاهیم ثانویه استخراج گردیدند که بر اساس آن ها چهار مقوله اصلی، «ارزش گذاری فرایند مرگ » ، «مدیریت احساسات »، «انتخاب شیوه برون رفت » و «جهت گیری ذهنی نسبت به مرگ » به دست آمد سپس با تحلیل عمقی مقولات فوق مقوله بنیانی یا هسته پژوهش یعنی «جایابی مفهوم مرگ در نظام معنایی» مشخص گردید.
او نشان میدهد که چگونه مجبور شده است با مدیریت احساسات خود آنگونه که جامعه انتظار دارد به تسهیل پذیرش مرگ دختر جوان برای والدین میانسالش کمک کند: «سیما خیلی آدم منعطف و آرامی بود و همیشه سعی میکرد کسی را آزار ندهد و وقتی به این خصوصیات سیما فکر میکردم ، میگفتم من باید بعد رفتن سیما طوری رفتار کنم که او دوست داشته باشد.