چکیده:
زمان از مهمترین عناصر روایت محسوب میشود که با تحلیل و بررسی آن در داستان میتوان به نتایجی در راستای معنای اثر دست یافت. زمان متن و داستان و رابطۀ این دو با هم، از جمله مسائلی است که در بخش زمان روایی مورد بررسی قرار میگیرد. از جمله نظریهپردازان مطرح در زمینۀ بررسی زمان در روایت، ژرار ژنت فرانسوی است که زمان را در داستان به سه ساحت نظم، تداوم و بسامد تقسیم میکند. این پژوهش ضمن بررسی عنصر زمان و جایگاه آن در تحلیل محتوایی و معنایی "داستان سیاوش" نشان میدهد که فردوسی با استفاده از تکنیکهای عمدۀ زمانی در روایت از جمله پیشنگاه، گفتوگو و تکرار، مرگ و سرنوشت سیاوش را معنایی خاص بخشیدهاست. وجود پسنگاهها، پیشنگاهها و تکرارها در این داستان هر کدام تأکیدی بر مرگ قهرمان اصلی، یعنی سیاوش است.
خلاصه ماشینی:
این پژوهش ضمن بررسی عنصر زمان و جایگاه آن در تحلیل محتوایی و معنایی "داستان سیاوش " نشان میدهد که فردوسی با استفاده از تکنیک های عمدۀ زمانی در روایت از جمله پیش نگاه ، گفت وگو و تکرار، مرگ و سرنوشت سیاوش را معنایی خاص بخشیده است .
اما در زمینۀ بررسی زمان در داستان های شاهنامه به غیر از تحقیقی که محمدی و بهرامیپور (١٣٩٠) در روایت شناسی "داستان رستم و سهراب " انجام داده اند، پژوهش دیگری در این زمینه انجام نشده است .
نمونۀ این مورد در داستان سیاوش ، در ابتدای داستان و درست جایی است که فردوسی از خلال گفتار زن تورانی به گذشته برمیگردد و مخاطب را با گذشتۀ زن تورانی (پدر و شرایط خانوادۀ وی) آشنا میسازد؛ اما در بیت های بعدی است که با سؤال کیکاووس ، به نژاد زن تورانی پی میبریم ، به نوعی با این پس نگاه بیرونی، ابهامی که در ذهن مخاطب در مورد هویت زن تورانی و دلیل سرگردانی وی در بیشه ایجاد شده بود بر طرف میشود: «چنیـن داد پــاسخ کــه ما را پـــــدر بـــزد دوش و بــــگذاشتم بــوم و بــــر شب تیــره مسـت آمـد از دشــت سـور همـــان چون مـرا دیـد جوشـان ز دور یکی خنجـر آبگـون بــــــرکشیـــــد همی خواسـت از تــــن سـرم را بریـد» (فردوسی، ١٣٨٩: ٣١/٢-٢٩) الف .
فردوسی غیر از موارد گفت وگوی شخصیت ها و صحنۀ نمایشی- که در آن ها شتاب داستان ثابت است - در بقیۀ روایت ، زمان را یا شتاب میدهد یا متوقف میکند که در ادامه این موارد را بررسی خواهیم کرد.
بقا و جاودانگی قهرمان اصلی در اسطوره و در طول زمان اسطوره ای ، مفهومی کلیدی است اما در داستان سیاوش ، به عنوان یک داستان حماسی، مرگ قهرمان اصلی و تقدیر وی اهمیت مییابد و راوی در ساخت روایت و بیشتر تکنیک های زمانی بر آن تأکید میکند.