چکیده:
هنر با غلبۀ احساس و عاطفه بر روح هنرمند آغاز میشود و او را به واکنشهایی وامیدارد. این واکنش از عناصر اساسی و محرک اصلی شکلگیری آثار ادبی است. هدف این مقاله بررسی عاطفه و جایگاه و نقش آن در نفثهالمصدور است که با روش توصیفی-تحلیلی، در دو محور دریافت و انتقال عاطفه بدان پرداخته شده است. در محور نخست حوزه و سطح عاطفی، انواع عاطفه، و در محور دوم تناسب و پیوند عاطفه با عناصر دیگر متن (تصویر، زبان، اندیشه و...) و چگونگی انتقال آن (تصویری، عریان و سطحی) مورد نقد و تحلیل واقع شده است. در این اثر عواطف شخصی و انسانی بهگونهای عمیق دریافت شده و غم غربت، اندوه و مصیبت، حسرت، ناامیدی، خشم و نفرت (عاطفه منفی) مهمترین عواطفی است که تجلی یافته است. از سویی بیان آنها سطحی نیست بلکه به مقتضای مقال با تمهیدات بیانی و تصاویر متناسب با احساسات نویسنده تقویت و منتقل شده است.
خلاصه ماشینی:
مسئلۀ اصلی این مقاله آن است که عاطفه در نفثه المصدور چه جایگاهی در شکل گبری، انسجام و ادببت کلام دارد و عناصر دیگر مانند زبان ، تصویر و تجربه و لحن چه ارتباطی با این عنصر دارند؟ اهداف و اهمیت تحقیق هدف این مقاله نشان دادن جایگاه عاطفه در کبفبت ادبی نفثه المصدور و مبزان موفقبت نویسندۀ آن در ثبت و انتقال احساسات خود است .
نفثه المصدور در واقع تلفبق ادببات و تاریخ است و می توان عناصر ادبی و حتی برخی عناصر شعری را در آن مورد واکاوی قرار داد، به گونه ای که در بسباری موارد خواننده احساس می کند با شعر روبه روست .
اما آن گاه که تجربه ای موجب شکل گبری عاطفه در وجود نویسنده شده، مبدانی وسبع پبش روی او گشوده و نویسنده چنان غرق در آن شده که نثر را به مرتبه شعر رسانده تا بتواند عاطفۀ خود را منتقل سازد: «آن مورحرصان مارسبرت حباب حبات آثار قوم به هر راه تا به مجره می جستند، و از مقام ایشان ، به هر سراب، تا به سحاب استکشاف می کردند و در تاریکی ظلام چون برق از غمام یازان تا پبش از آن که آفتاب تبغ زند شمشبر کشبده باشند« (همان : ٤١).
اگر انتقال عاطفه بلافاصله و در همان هنگام که شخص احساس را تجربه می کند بروز یابد از مقولۀ هنر محسوب نمی شود زیرا «هنر آن گاه آغاز می گردد که انسانی ، با قصد انتقال احساسی که خود آن را تجربه کرده است ، آن احساس را در خویشتن برانگبزد و به یاری علائم معروف و شناخته شدۀ ظاهری ببانش کند« )تولستوی، ١٣۸۸: ٥٧).