چکیده:
در کتاب تجدد ایرانی، نویسنده عدم درک درست جامعه و منطق امر اجتماعی را ریشه بسیاری از مشکلات موجود جامعه ایرانی میداند و راهحل را در رهاسازی جامعه از نگاههای ایدئولوژیک و سیاسی و واگذاری شناخت جامعه به اهل آن، یعنی اصحاب علوم اجتماعی، جستوجو میکند. محمدی هرچند بر شناخت علمی جامعه و ابتنای هرگونه سیاستگذاری اجتماعی بر این نوع شناخت، تاکید میکند، اما رویکردهای جامعهشناسی ساختگرا و نهادگرا را برای تحلیل جامعه کافی نمیداند. بر این اساس، وی میکوشد جامعه ایران را از منظر جامعهشناسی پدیدارشناسی بنگرد و نشان دهد که چگونه این جامعه در یکصد سال گذشته در مواجهه با «مدرنیته غربی» دوباره خود را از نو سامان داده و برساخته است. در واقع، نویسنده از پارادایم «تجدد ایرانی» سخن میگوید تا نشان دهد آنچه در یکصد سال اخیر در ایران رخ داده و ایجاد شده، سرتاسر تقلیدی و وارداتی نیست بلکه حاصل امتزاج افق سنت ایرانی با افق مدرنیته و تضارب معانی و آگاهیهای جهان ایرانیان با معانی و آگاهیهای واردشده از مغربزمین است؛ و این همانچیزی است که نویسنده از آن به «دیالکتیک سوبژکتیو» یاد میکند. نویسنده کتاب که متجدد شدن ایران را معادل شهریشدن بیش از پیش و ظهور تضارب و کشمکش انواع معانی و آگاهیها در آن میداند، آینده تجدد ایرانی را منوط به نوع تعامل این آگاهیها ارزیابی میکند.
خلاصه ماشینی:
در واقع، نویسنده از پارادایم «تجدد ایرانی» سخن میگوید تا نشان دهد آنچه در یکصد سال اخیر در ایران رخ داده و ایجاد شده، سرتاسر تقلیدی و وارداتی نیست بلکه حاصل امتزاج افق سنت ایرانی با افق مدرنیته و تضارب معانی و آگاهیهای جهان ایرانیان با معانی و آگاهیهای واردشده از مغربزمین است؛ و این همانچیزی است که نویسنده از آن به «دیالکتیک سوبژکتیو» یاد میکند.
چکیده: کلیدواژه: پدیدارشناسی، تجدد ایرانی، کلانشهری، دیالکتیک سوبژکتیو، علوم اجتماعی، معرفتشناسی مقدمه کتاب تجدد ایرانی: کوششی در پدیدارشناسی مسئلههای جامعه و علم از دکتر رحیم محمدی همانگونه که از نامش برمیآید، تلاشی است تا از منظر پدیدارشناسی به تجربۀ مدرنشدن ایران در یکصد سال اخیر بپردازد و بهویژه، چیستی جامعه و علوم اجتماعی را از این منظر کنکاش کند.
هرچند با ترجمۀ چند اثر از پیتر برگر به فارسی، رویکرد پدیدارشناسی برای ایرانیان شناخته شده است و پژوهشگران چندی هم آن را بهکار گرفتهاند (از جمله قانعیراد ۱۳۸۳ و مرشدی ۱۳۸۷)، اما تاکنون تلاش منظمی برای بهکارگیری این رویکرد در تحلیل مسائل اجتماعی ایران بهکار بسته نشده است.
محمدی هرچند بر شناخت علمی جامعه تأکید و اصرار میکند اما غلبۀ رویکردهای ساختگرا و نهادگرا در جامعهشناسی ایران را مورد انتقاد قرار میدهد و این رویکردها را برای تحلیل جامعه ناکافی میداند: «جامعهشناسان ایرانی جامعه را غالبا بهمثابه نهادها و ساختارها و نیروهای اجتماعی و الگوهای عملی و مادی توضیح میدهند و ناچارا جامعه بهعنوان ملت و کشور و مملکت و دولت و قومیت و طبقۀ اقتصادی و ساختار فهمیده میشود.