چکیده:
توجه بیش ازحد به جزئیات و داشته های جنبی حوادث و موقعیتها و کاراکترها، نویسنده را از پرداختن به طرح کلی موضوع رمان دور و غافل میکند و حتی بهسوی خرده روایتهای فرعی و فرعی تر میکشاند. این در شرایطی است که عدم جامعیت طرح و موضوع اصلی نویسنده برای شکلگیری رمان، او را وادار به پرداختن به یک طرح موضوع دوم میکند؛ درنتیجه، طرح دوم به طور انضمامی به طرح اول اضافه میگردد و رمان نهایتا با طرح و موضوعی دوگانه به پایان میرسد. ضمنا نویسنده در جاهایی هم برای رساندن حجم رمان به حدنصاب از گزارشها، توصیفات و تجربیات نوستالژیک خود استفاده میکند و خاطره نویسی و گزارش روایی هم جزئی از متن میشود
خلاصه ماشینی:
رمان چوپان کوچک اثر عبدالرحمان اونق با همین شیوه آغاز میشود: نویسنده ابتدا روی تقویم تاریخی وقوع حوادث داستانش تأکید میکند تا همهچیز از لحاظ «زمانی» متمایز شود و بتوان آن را به سال و فصل معینی از سال نسبت داد و بهتدریج انگیزههای لازم برای یک تجربۀ ذهنی و حسی داستانی ایجاد شود.
بررسی کتاب عبدالرحمان اونق اولین صفحۀ داستانش را خیلیخوب و موجز آغاز میکند؛ اما بلافاصله دچار بیاختیاری ذهنی و همزمان مجذوب شرایط، آداب، نوع رفتار، غذا و سبک زندگی روستایی داستان میشود و بهقدری در این احساس و ذهنیت میماند که از هیچچیز نمیگذرد و در همانحال که کاراکترها با پسزمینهای داستانی در ذهنش شکل میگیرند، باز به پسزمینههای ناتورالیستی و مخصوصا شرایط مستندگونۀ زندگی آنها توجه بیشتری میکند و نهایتا گیرایی و جذابیت نسبی داستان و موضوعش فدای توجه بیشازحد به «موقعیت، آداب، رفتار، عادات مردم و کاراکترها» میشود، درنتیجه ایجاز شیوۀ بیان او هم بیش از یک صفحه ادامه پیدا نمیکند و جایش را بلافاصله زیادهگویی و زیادهنویسی میگیرد.
هرچند این بارقهها در نگاه اول ساده و سطحی بهنظر میرسند و اساسا به بهانۀ موقعیتهایی اضافی و بیارتباط به موضوع و داستان خلق شدهاند؛ اما با کمی تأمل و تعمق میشود راز و رمزی در آنها یافت و نشان داد که به کارنبردن چنین توانمندیهایی در بقیۀ داستان، خودش دریغ و حتی تنبیهی ذهنی و حسی برای وجدان نویسنده است؛ مثلا در سطور زیر کاراکترهای نوجوان چون اهل روستایند، وقتی آدمبرفی درست میکنند، آنها را به شکل حیواناتی که در محیطشان وجود دارد، میسازند: «گاهی هم با برف، گوسفندی درست میکردیم یا گرگ یا هر چیزی که دوست داشتیم.