چکیده:
این مقاله تلاش میکند فرآیند ظهور نامکانها در کرمانشاه و پیامدهای آن را مورد مطالعه قرار دهد. رویکرد نظری مقاله مبتنی بر آرای مارک اوژه است. ازنظر وی سوپرمدرنیته مولد نامکان است. نامکان جایی است که در آن خاطره، روابط اجتماعی پایدار و هویت شکل نمیگیرد. روش مطالعه کیفی است. تکنیک گردآوری دادهها بررسی اسناد و مشاهده است. یافتهها نشان میدهند که شهر کرمانشاه در دههی 40 مکان بوده است؛ اما ظهور سکونتگاههای غیررسمی، جنگ و خصوصی کردن حوزهی عمومی، ازبین رفتن سینماها، زوال محلات قدیمی و جایگزینی بزرگراهها و تقاطعهای غیرهمسطح با خیابانها و میادین، شهر را بدل به نامکانی بزرگ کرده است و حیات شهری در آن کمرنگ شده است. این پدیده برای شهروندان عدم تعلق به مکان، عدم تمایل به مشارکت و خشونت را به ارمغان آورده است. تاکنون فرآیند مکانسازی و احیای حیات شهری، توسط طراحان و برنامهریزان و مردم در آن انجام نگرفته است.
This article tries to examine the emergence of non-places in Kermanshah and its consequences. Article’s theoretical approach is based on the ideas of Marc Augé. In his view, Super modernity generates non-places, in which memory, stable social relationships, and identities cannot be formed. The research applies qualitative method. Results show that despite the fact that in the 1960s the city of Kermanshah was a place, the emergence of informal settlements, war and privatization of public sphere, disappearance of cinemas, decline of old neighborhoods, replacement of streets and squares with highways and non-same level intersections, have turned the city into a large non-place in which urban life has faded away. This phenomenon has brought the citizens disorientation, unwillingness to participate and violence. To date, neither developers and planners nor the people of Kermanshah have carried out the process of building place and regenerating urban life.
خلاصه ماشینی:
یافته ها نشان میدهند که شهر کرمانشاه در دهه ی ٤٠ مکان بوده است ؛ اما ظهور سکونت گاه های غیررسمی، جنگ و خصوصی کردن حوزه ی عمومی، ازبین رفتن سینماها، زوال محلات قدیمی و جایگزینی بزرگ راه ها و تقاطع های غیرهم سطح با خیابان ها و میادین ، شهر را بدل به نامکانی بزرگ کرده است و حیات شهری در آن کم رنگ شده است .
جنگ و خصوصی کردن حوزه ی عمومی برخلاف مناطق حاشیه نشین که به دلیل شرایط بقا و عدم توجه به سازوکارهای رسمی و ازطریق تصرف عدوانی، تصرف خزنده و بازتقسیم محلات قدیمیتر، امکان ساخت فضاهای عمومی را نداشتند، در طرح های اولیه ی ساخت شهرک هایی که به موازات سکونت گاه های غیررسمی شکل گرفتند، تمهیداتی برای ایجاد فضاهای عمومی زیادی از قبیل پارک، فروشگاه ، خیابان و بلوار اندیشیده شده بود و انتظار می رفت هویت شغلی و فضای عمومی بدان ها هویت محله ای و شهری و امکان ارتباط لازم را بدهد.
نکته این است که در شهری که فضای عمومی اندکی دارد و یک سوم آن را سکونت گاه های غیررسمی تشکیل میدهد، طراحان و برنامه ریزان بلوارها (مکان ) را به بزرگ راه (نامکان ) و میادین (مکان ) را به تقاطع غیرهم سطح (نامکان ) تبدیل کردند و زیربناهای لازم برای با هم بودن و تعاملات اجتماعی را ازبین بردند تا کل شهر به سوی نامکانی بزرگ سوق داده شود.