چکیده:
درباره علم قاضی اختلافات و ابهاماتی وجود دارد؛ چه در اصل حجیت آن و چه در قلمرو انتفاع از آن و چه در مفهوم و معنای آن. به نظر میرسد بخش قابل توجهی از اختلافات، ناشی از عدم شناخت ماهیت علم قاضی است. در قلمرو شرع و قانون و نیز قضا، آن چه ملاک است تحقق علم میباشد؛ و تقریبا اگر نگوئیم تحقیقا، مراد از علم در قلمرو فوق، یقین عقلی یا منطقی که در حوزه معرفت شناسی و فلسفه مورد توجه میباشد، نیست. در قلمرو قضاء نیز که بخشی از چارچوبهای شریعت در انسجام جامعه است، این علم، مفهومی غیر از قلمروهای دیگر نمیتواند داشته باشد. علم قاضی ماهیتا همان علمی است که از طرق متعارف حاصل میشود و در فقه و اصول، علمی که در مودای طرق متعارف حاصل میگردد، علم عادی اطمینانی است. این علم عادی اطمینانی همان قطع اصولی و فقهی است که متمایز از یقین منطقی و فلسفی است. پس علم قاضی همان علم عادی اطمینانی است که البته به نظر بسیاری، این علم در حوزه ظن قرار گرفته و با تعابیر ظن متاخم به علم، علم عرفی، ظن غالب، شبه قطع و... عنوان میگردد؛ ولی حسب پژوهش، این علم عادی در قلمرو فقه و حقوق همان قطع اصولی است و همه فقها موکدا آن را در قاضی شرط میدانند. تلقی علم داشتن (نه ظن) از علم قاضی، سر حجیت مطلق آن در دیدگاه بسیاری از فقها و حقوقدانان و نیز تقدم آن بر دیگر ادله است.
خلاصه ماشینی:
آیا این علم ، معنای مطلق علم را با خود همراه دارد که عبارت از ادراک است ؟ یا این که این علم در فقه و حقوق ، اصطلاحا به کار می رود؟ اگر علم در علم قاضی یک اصطلاح است محصول رویکردی کدام حوزه است ؟ آیا محصول حوزه معرفت شناسی است یا این که مصطلح حوزه اصول با صبغه غیر فلسفی است ؟ آیا علم در حوزه قضاء و دادرسی مفهوم و ماهیتی جدا از علم در دیگر حوزه های فقه اسلامی دارد؟ چرا در بحث حجیت علم قاضی در دیدگاه محققانی ، موضوعات حق الناس و حق الله جدا انگاشته می شود؟ آیا علم قاضی یک دلیل مستقل محسوب می گردد؟ جایگاه و نسبت ادله احصاء شده در فقه و حقوق با علم قاضی چیست ؟ به نظر می رسد اگر ماهیت علم قاضی تبیین شود که از نظر این مقاله همان قطع اصولی است و باز از نظر نگارنده ، عبارت اخرای علم عادی اطمینان بخش است و در حوزه معرفت شناسی می توان آن را یقین موضوعی دانست ، بسیاری از پرسش های دیگر پاسخ روشن می یابد.
اگر به واژه های «أرنی » که گویای خواستن علم است و «لیطمئن » که گویای نوع علمی که ابراهیم تقاضا می کند می باشد و نیز به واژه «إعلم » که گویای علم حاصل شده است ، توجه گردد (بقره /٢٦٠) و سپس به واژه های مندرج در «لیکون من الموقنین » و «کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض » (انعام /٧٥) عنایت گردد، بدست می آید که علم در اعلا مرتبه خود همان یقین خواهد بود: «إن الیقین هو العلم المتصف بالتثبت و الاطمینان » (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم /٢٦٤/١٤) این یقین ، علمی است ثابت در نفس به گونه ای که شک پذیر نیست و در آن سکونت نفسانی و آرامش وجود دارد (همان ).