چکیده:
مطالعه چگونگی نقشآفرینی و تاثیرگذاری رسانه ها در حرکت به سوی تحقق تمدن نوین اسلامی موضوع این مقاله است. هدف، دستیابی به مدل و چهارچوبی است که رسانهها بتوانند براساس آن به شکلی سازنده در مسیر زمینهسازی ظهور تمدن نوین اسلامی حرکت کنند. به طور مشخص این مسئله که «رسانهها در زمینهسازی، پیشبرد و ظهور ʾʾتمدن نوین اسلامیʿʿ چه کارکردهایی میتوانند داشته باشند؟» پرسشی است که مقاله حاضر درصدد یافتن پاسخ آن است. برای پاسخ به این پرسش از روش اسنادی برای گردآوری دادهها استفاده شده است. همچنین برای تحلیل دادهها، رویکرد تحلیلی ـ توصیفی بهکار گرفته شده است. مهمترین یافته های این بررسی شامل ضرورت برنامهریزی و اقدام رسانهای در دو سطح است: 1. محتوایی؛ «گفتمانسازی»: در دو لایه درونمرزی (برای مخاطب داخلی) و فرامرزی (برای مخاطب بیرونی) بر اساس شاخصهایی در تراز تمدن نوین اسلامی (با تکنیکهایی مثل انگارهسازی، تعیین دستور کار، مدیریت افکار عمومی درون و برونمرزی). 2. ساختاری؛ «ایجاد کمپین رسانهای فراگیر»: با راهبردهایی چون پیشتازی در ابداع فنّاوریهای رسانهای، حرکت به سوی مشارکت موثر در جریانسازی فکری ـ فرهنگی منطقهای و فرامنطقهای، فعالیت موثر هم در تولید و هم در تبادل اطلاعات، معرفی و تبیین مولفههای تمدن نوین اسلامی (کارآمدی، قدرت مادی و معنوی، معنویتگرایی، عدالتطلبی، سبک زندگی، اخلاقمداری و...).
خلاصه ماشینی:
با توجه به همین کاستی، در این مقاله تلاش شده است کارکرد رسانههای جمعی در زمینهسازی برای حرکت به سمت گستردهترین نوع تحولات اجتماعی، یعنی تحول تمدنی و به طور خاص تمدن نوین اسلامی، بررسی شود.
1 مطالعات انتقادی با گذر زمان و آشکار شدن نتایج ناامیدکننده نوسازی و دستورالعملهای خطی آن در کشورهای توسعهنیافته، از اواسط دهه 1970م، منتقدان مطالعات اولیه چنین مطرح کردند که این رویکردها برای کشورهای توسعهنیافته اصالت و پویایی قائل نیست و با تحلیلی انفعالی، به عوامل و مؤلفههای داخلی این کشورها اعتنایی ندارد و بنابراین عامل توسعه را مدل بیرونی و از بیرون میداند (سوی، 1388ش، فصلهای اول و دوم)؛ ازاینرو الیهو کاتز، اندیشمند امریکایی، با بهرهگیری از تجربه همکاری خود با پل لازارسفلد اطریشی درباره جریان ارتباط دو مرحلهای ارتباطات و نیز شناخت مخاطب، به پژوهش درباره نقش تلویزیون در تحولات کشورهایی مانند ایران، الجزایر، برزیل، قبرس، اندونزی، نیجریه، پرو، سنگال، سنگاپور، تانزانیا و تایلند دست زد.
در اینجا نیز براساس الگوی کوئیرک از نوع حضور آینده در زمان کنونی، رسانهها به شکلی جدیتر و استوارتر جزئیات وضعیتی را که در آینده قرار است به وقوع بپیوندد بیان میکنند؛ بنابراین نگاه و روشهای رسانه، در این مرحله با مرحله پیشین تفاوت پیدا میکند و در برنامهسازیها، توجه جدی به مؤلفههایی مانند تناظر کلام با معنا، انسجام محتوایی و نیز تعامل ساختار متن با زمینههای اجتماعی و گفتمان غالب در تولید پیامهای رسانهای ضروری است (فرقانی، 1383ش، 96 ـ 97)؛ هرچند درعمل، رسانهها به علت غیرممکن بودن تفکیک دقیق مخاطبان در چنین مرحلهای، ناگزیر از عملکردی ترکیبی (مرحله اول و دوم) هستند.