چکیده:
ارسطو همسو با افلاطون در قالب میراثی سقراطی مبنی بر تعلق معرفت به امر کلی، به نقد دیدگاه سوفسطاییان و شکاکان می پردازد. بنا بر آرای ارسطو، نه تنها امکان رسیدن به معرفت یقینی وجود دارد بلکه آنچه در فلسفۀ اولی و در ضمن گزار ههای فلسفی ارائه می شود، واجد ویژگی یقینی بودن است. ارسطو با نقد دیدگاه افلاطون و بنیان نهادن منطق صوری و روش قیاسی، نقشی برجسته و تأثیرگذار در طول تاریخ فلسفه و به ویژه در ارتباط با فیلسوفان عقل گرا داشته است. ارسطو معرفت یقینی را به شناخت علت گره می زند. بر این اساس، به نظر می رسد که مطابق با مبانی او، معرفت یقینی به نحو کامل دست کم در بخشی از فلسفۀ اولی یعنی حوزۀ جواهر نامحسوس فناناپذیر با دشوار یهای معرفت شناختی و منطقی مواجه است.
خلاصه ماشینی:
آنـان بـه اقتـضای شـغل خـود، بـا فرهنگ های متفاوت و آرای متعارض آشنا شـدند و چـون دیدنـد کـه ایـن دیـدگاه هـای متعارض با یکدیگر قابل جمع نیستند و ابطال آن ها نیز کار آسانی نیست و نمـی تـوان از میان انبوه نظریه ها یکی را برگزید و به عنوان دیدگاه حق معرفی کرد، اعلام داشـتند کـه رسیدن به علم مطابق با واقع که همان یقین باشد، امکان پذیر نیست و بهتر است به جای پرداختن به آن ، به امور عملی تر پرداخت (کاپلستون ، ١٣٧۵: ١٠١/١).
ممکن است ما بـه بـسیاری از امـورآگـاهی حاصـل کنـیم بدون اینکه علت آن ها را بشناسیم ، اما از نظر ارسطو چنین چیزی را نمی توان معرفـت یـا اپیستمه نامید و بنا به شرط ضرورت ، اگر ما چیزی را بدانیم آن چیز نمی تواند به گونه ای دیگر باشد.
هرچند با نگاه اولیه و با توجه به مثال هایی که ارسـطو در بحث از اقسام علل بیان می کند، به نظر مـی رسـد کـه ایـن علـل چهارگانـه از یکـدیگر متمایز باشند، اما ارسطو در جاهای مختلف متافیزیک ، علت فاعلی (ارسطو، ١٣۶۶: ١٠٣٢ آ ٢۴ـ٢۵) و علت غایی (همان : ١٠۴۴ آ ٣۴ـ۴۴) را به علت صوری تحویل مـی بـرد (ر.
این مطلب را به شکل دیگـر نیـز مـی تـوان بیـان داشـت ؛ چنان که ارسطو می گوید: در هر تحقیقی که انجام می دهیم ، سعی می کنیم دریابیم کـه آیـا حـد وسـطی وجـود دارد یا خیر و اگر وجود دارد چیست ؛ زیرا حـد وسـط همـان علـت اسـت و در تمـام استدلال ها یافتن علت هدف اصلی است (ارسطو، ١٣٧٨: ٩٠ آ ۶ـ٩).