چکیده:
مباحث نوشته حاضر که متنی از دوره قاجار است، در دو بخش یا به گفتة نگارنده در دو خصلت بیان شده است؛ خصلت نخست در نیازهای زائر حج است؛ مانند لباس و غذا و مرکب و بقیه مسائل؛ خصلت دوم، در بارة نوع سلوک زائر است با مسائل مختلف.
در خصلت اول چهار عنوان یا قطعه آورده است که: قطعه اوّل در ذکر بیان ملبوس حاجیان است؛ قطعه دوم در ذکر بیان مأکولی آنان؛ قطعه سوم در ذکر مجملی از اجزای متفرقة سفر و قطعه چهارم در ذکر بیان مرکب سواری خود.
و در خصلت دوم نیز از چهار قطعه سخن گفته شده: قطعه اول در سلوک و رفتار مکاری با سرنشین، و ترجیح مال کرایه است از مال داشتنِ خود؛ قطعه دوم در بیان سلوک بار کردن
و بین راه رفتن؛ قطعه سوم در بیان سلوک و رفتار ورود به منزل است الی زمان کوچ مسافر و بالاخره قطعه چهارم در بیان ذکر سلوک و رفتار مسافرر است و در خصوص مذمّت امانت گرفتن و قرض دادن در بین راه.
همچنین نویسنده در هر بخش، مسائل کلی مورد نیاز را بیان نموده و در ضمن حکایتی را نیز نقل می کند.
خلاصه ماشینی:
"رباعی: مال دنیا نزد اهلش بس عزیز است وکرام درمقابل مینهد باجان خود درهرمقام گر بپرسند مالیاجانت کدامین بهتراست؟ از خجالت جان را بهتر بگوید والسلام و اهل این سفر را لازم است، فروض حقة خود را ادا نمایند و حقوقات اهل و عیال را به قانون شریعت مطهره، ذمة خود را بریء نمایند و حلیت قلبی حاصل سازند و اگر از بلاد دوری سهو محاسبه یا کدورت قلبی داشته باشد، به رافع یا به مکاتبات، براءت ذمه خود حاصل نماید، و از وجوهات خمس و زکات و رد مظالم و سهم امام، آنچه بر ذمة او باشد، بدون حیل شرعی، او را به صاحبانش برساند؛ چنانچه صحیح و سالم مراجعت نمود، خداوند کریم او را محتاج و فقیر نخواهد گردانید و هرگاه در بین راه وفات نمود، لا محاله به دست خود حقوقات ذمه خود را ادا کرده خواهد بود که بعد از آن، احدی آنها را ادا نمیکند و تمام مظلمة او به گردن او باقی میماند تا زمان قیام قیامت.
القصه چون کاروانیان قدری از منزل گذشته، در شب ظلمانی اول دفعه راه بر آنها گم میشود و بعد از آن، جماعت دزدان بر سر آنها ریخته، به قدر سه ساعت با یکدیگر به محاربه و منازعه مشغول بودند تا آنکه سارقین برکاروانیان غالب آمده، آنها را گرفته و بسته و زخم زده، آن مرد زیرک در آن هنگامه تنخواه نقد موجودی خود را که در کیسه داشت، در هنگام دستگیری در شب بر زمین نشسته و آن تنخواه را از کیسة خود درآورده، در پای بوتة خاری انداخته و آنجا را با سر چوب زمین او را خراشیده تا آنکه او را گرفته، چشمهای او را بستند و سایر رفقای او را گرفته چشم بستند، و تمام خرجین و زیر پاییهای آنها را برداشته، بر ترک خود بسته و آنها را در گوشه بر هم بستند و آنچه ایشان را خوش آمده، جلو انداخته، و آنچه به کار آنها نیامده، در آن صحرا انداخته روانه راه شدند."