چکیده:
ارتباط میان علم پیشین الهی با حریّت بندگان، موضوعی است که در این مقاله به آن پرداخته میشود. نگارنده، ابتدا دیدگاه برخی از فیلسوفان مانند فارابی، ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا و نیز برخی از عرفا را مورد نظر قرار داده است و در ادامه بر آن است که از منظر فقاهت در متون دینی و از دریچه آثار مرحوم میرزای اصفهانی به پاسخ به این سوال برآید. بر این اساس ملاحظه میشود که میرزای اصفهانی ضمن نقد دیدگاه فلاسفه و عرفا در این موضوع، الهام گرفته از نصوص دینی میان علم و اراده تفاوت نهاده و آنگاه کار علم را کشف کائنات و غیر کائنات و کار اراده را تعیّن به یکی از این دو سوی کشف شده میداند و بدین طریق از علّت بودن علم برای افعال حذر شده و با قائل شدن دو نحوه علم برای خداوند تعالی و نیز بلامعلوم دانستنِ علم، در این موضوع به ارائه نظر پرداختهاند.
خلاصه ماشینی:
"در توضیح دیدگاه فلاسفه مینویسند: «ان الفلاسفة لما قسموا العلم الی الحصولی والحضوری، أحالوا العلم الحصولی لذاته تعالی لاستلزامه کونه محلا للعوارض فقالوا: ان علمه تعالی حضوری، ولما أحالوا العلم بلا معلوم والکشف بلا مکشوف قالوا: ان علمه تعالی فی الأزل قبل وجود الکائنات مستحیل لوجوب حضور المعلوم عنده، والمفروض عدم وجوده فتوسلوا فی دفع الاشکال الی أن ذاته علة للکائنات فعلمه بذاته حضوری، ولما کان الذات علة للکائنات فالعلم به علم للمعلولات لاشتمال وجود العلة الی وجود المعلولات فعلمه بذاته علم للنظام الأتم، ولما کان الذات بلا نهایة فجعلوا النظام الأتم بلا نهایة لعدم تخلف المعلول عن العلة، وهذا یستلزم قدم العالم، ویستلزم کونه فاعلا بالایجاب، ویستلزم الجبر أیضا لأن العلم بالأزل علة لجمیع ما فی الکون حتی فعل القبایح وارتکاب المعاصی کما قال قائلهم: لو لم أشرب الخمر یلزم کون علمه تعالی جهلا لأنه مضی فی علمه ما هی فی ضمن النظام ارتکابی للقبیح وشرب الخمر؛ هذه طریقة الحکماء» (میرزای اصفهانی، انوارالهدایة، ص 39) فلاسفه پس از تقسیم علم به حصولی و حضوری، تحقق علم حصولی را برای خداوند محال دانستند؛ چرا که چنین علمی مستلزم این است که حق تعالی محل برای عوارض باشد.
اشکال دیگری که ایشان به دیدگاه فلاسفه نسبت به علم دارند، این است که ذات اضافه دانستن علم و تعلق آن به کائنات را موجب محدودیت در ذات الهی میدانند: «وهذه الأنوار ظاهرة بنفسها، غیر قابلة لتعلق العلم بها، لأن ما شأنه الظهور والکشف لا یعقل أن یکون مکشوفا؛ والا یلزم انقلاب الشیء عن ذاتیته، لأن المکشوفیة شأن المظلمات لا الأنوار الکاشفة بالذات» (میرزای اصفهانی، انوارالهدایة، ص45) این انوار برای خود ظاهر است و علم به آنها تعلق نمیگیرد؛ زیرا آنچه شأنش ظهور و کشف است، عاقلانه نیست که مکشوف واقع شود؛ و الا انقلاب شیء از ذاتیتش میشود."