چکیده:
در نوشته پیش رو نظر سوارز درباب مفهوم آزادی در رساله مباحثات متافیزیکی و نیز شرح وی بر درباب نفس ارسطو توضیح و نشان داده خواهد شد فهم متافیزیکی و غیرکلامی وی از آزادی چیست. وی اختیار و اراده انسانی را مستقل از علل طبیعی و نیز مستقل از اراده خدا میدانست. پیشتر از وی نیز مرسوم بود که متفکران مدرسی از توماس آکویناس تا بعدیها انتخاب اخلاقی انسان را علتی مستقل از سایر علل طبیعی میدانستند، ولی فهم بدیعی است که اراده انسانی حتی در نسبت با اراده خدا نیز استقلال داشته باشد. سوارز آزادی در انتخاب کنش را ذات قوه کنشگر انسانی میداند و ازاینرو کنش اخلاقی بنابه نظر وی از منشا و منبعی موثر و مستقل سرچشمه میگیرد که همان اراده انسانی است. در بخش نخست مقاله نظر سوارز پیرامون آزادی و علت آن در انسان که اراده است توضیح داده خواهد شد وسپس در بخش دوم بر تفاوت بنیادین نگاه وی وتوماس آکویناس به بنیان اخلاق تاکید خواهد شد که درک و دریافتی است جز آنچه توماس پینک محقق مشهور و سوارز شناس بیان کرده است. بنا به نظر وی رای سوارز و دنزاسکوتوس همگام با رای توماس آکویناس درباب اختیار جملگی در مقوله عقل عملی دسته بندی میشو د، به خلاف تلقی رایج که توماس آکویناس را عقلگرا و دنز اسکوتوس و سوارز را اراده گرا مینامد. در مقاله پیش رو تلاش میشود تبیین شود چگونه نمیتوان نظر توماس آکویناس را همانند نظر سوارز درباب اخلاق بر پایه عقل عملی فهمید تا توضیح داده شود ُمراد سوارز وجه عملی عقلی واحد است نه اراده چونان عقل عملی ارسطویی که کاملا مستقل از عقل نظری است.
خلاصه ماشینی:
برداشت نگارنده اینست که عقل عملی تمایز دیدگاه هـای سـوارز و تومـاس آکوینـاس را نادیده میگرد و بنابراین تلاش میشود تا بر وجهی از مسئله تاکید شود که پینک بدان توجـه نکرده است یا از آن عبور کرده اسـت و نگارنـده بـدان تصـریح دارد و از ایـن طریـق بـه برداشت سومی میتوان نزدیک شد که مقاله آن را تبیین خواهد کرد.
بیان فلسفی یکی بودن عقل و اراده انسانی نزد سوارز همان سخنی است که کانت آن را در سنجش دوم خـویش بیان کرده است که بنابه آن عقل درواقع قوه ایست که آزادنه کنش میکند و چونان اراده آزاد انسانی در طبیعت ، یعنی علتی مستقل ولی درون طبیعت ، کنش میکنـد، ولـی همـین عقـل برای شناخت طبیعت محصور داده های حسی از عین فی نفسه اسـت و زمـان و مکـان و علیت ساختار و شاکله شناخت او از طبیعت است و فراتر از آنها نمیتواند شناختی صادق از طبیعت کسب کند.
توماس فهم دیگری از ارسـطو ارائـه داده است ، زیرا ارسطو در اخلاق نیکوماخوس نیکی برین چونان غایت قلمرو اخلاق را موضوع و متعلق عقل و میل هر دو بیان کرده بود (Aristotle, Nicomachean Ethics, Book VI, II).
پینک بـر اعمال کنش تاکید کرده و به درستی نظر عقلگرایانـه تومـاس را نیـز بـر پایـه عقـل عملـی فهمیده ٩ درحالی که توماس خود تمایز میان اعمال کنش توسط اراده و تصور عقل نظری از سعادت چونان علت غایی را آشکارا طرح کرده و از این وجهه عقلگرایـی وی در توضـیح انتخاب و آزادی قلمرو اخلاق به خلاف حتی ارسطو بر عقل نظری استوار است .