چکیده:
سخن درباره تقدیر فرجامین بشر، از مهمترین مولفههای مشترک ادیان ابراهیمی، بهویژه اسلام و مسیحیت است. پیشگوییهایی که در متون مقدس این دو دین درباره وقایع آخرالزمان آمده است، فارغ از میزان تناظر و تغایر آنها، حجم قابل توجهی از ادبیات پیشگویانه را در اختیار پیروان اسلام و مسیحیت نهاده است که بر محور دو شخصیت اصلی، یعنی مهدی( در اسلام و مسیح( در مسیحیت استوار است. بازگشت مسیح در رویکرد آخرالزمانی مسیحیت، آنگاه رخ میدهد که افول عمیق اخلاق و معنویت و آشفتگی در نظام طبیعت، فراگیر میشود. پیشگوییها در سنت اسلامی نیز، آمیزهای از تباهی ژرف اخلاقی و فجایع طبیعی فراگیر را نشانههایی از آمدن موعود آخرالزمان برشمرده است. بهرغم مشابهتهای اینچنینی در ادبیات پیشگویانه دو دین، سه نظریه «یکسانانگار»، «تقابلانگار» و «توافقانگار» درباره نسبت مهدی( و مسیح(، در میان پیروان اسلام و مسیحیت شکل گرفته است که ریشه در برداشتهای متفاوت از پیشگوییهای آخرالزمانی دارند. نوشتار پیش رو، با بهرهگیری از روش تطبیقی و تحلیل محتوا، درصدد
Speaking about the final destiny of mankind is the most common factor among the Abrahamic religions، particularly Islam and Christianity. The accounts of each of the religions، apart from the degree of similarity or difference، is mostly focused on two characters، the Messiah and the Mahdi. Messiah is based on Christianity. The return of Christ in Christian apocalyptic approach is when there is a profound ethical and spiritual decline and chaos encompassing in the system of nature. Predictions in the Islamic tradition، is also inclusive as a combination of deep moral degradation and natural disasters are signs of the coming apocalypse mentioned. Despite such similarities in the two religions prophetic literature، three theories of "Sameness"، "Difference" and "Agreement" about the Mahdi and Messiah are formed among the followers of Islam and Christianity. They are rooted in different understandings of the apocalyptic. Using the comparative method and content analysis، this paper is set to explore theoretical and measured approaches according to their agreement with the apocalyptic literature of Islam and Christianity. The findings of this study show that despite some Western contemporary writers، two views considering either the total sameness or difference lack sufficient certainty and strength to resist the theory of Agreement.
خلاصه ماشینی:
"واکاوی نسبت میان حضرت مهدی(، به عنوان مصلح موعود در ادبیات پیشگویانه اسلامی و عیسی مسیح(، به عنوان منجی موعود در پیشگوییهای کتاب مقدس مسیحیان، مسئلهای است که نیاز به برررسی تطبیقی پیشگوییهای منابع اسلامی و مسیحی در باب آخرالزمان دارد؛ مسئلهای که به رغم اهمیت آن، کمتر دستمایه پژوهشهای فارسیزبان قرار گرفته است.
نوشتار حاضر بر این فرض استوار است که از اشارات و نصوص اسلامی و مسیحی ناظر به فرجام جهان، چنین برداشت میشود که همگرایی و همسویی قابل توجهی میان شخصیتهای برجسته این دو تصویر، یعنی مهدی و مسیح( از یک سو و ضدمسیح و دجال از سوی دیگر به چشم میخورد و به اثبات نظریه توافقانگار بر مبنای اشارات و نصوص مقدس اسلام و مسیحیت راه میبرد.
دیدگاه ریچردسون و مایکل یوسف در نظریه تقابل، بر محور اورشلیم (بیتالمقدس) طرحریزی شده و از این منظر، محدوده فعالیت ضدمسیح مهدی( را تنها خاورمیانه و محدوده اسرائیل شمردهاند؛ حال آنکه چنین ادعایی از نظر مسلمانان پذیرفته نیست و احادیث متواتر اسلامی در منابع روایی فریقین بر حکومت امام مهدی( بر سراسر زمین تصریح دارد (برای نمونه ر.
در این خصوص گرچه در ادبیات آخرالزمانی کتاب مقدس، نامی از مهدی( به میان نیامده است، واکاوی تطبیقی پیشگوییهای کتاب مقدس و مأثورات اسلامی، وجوه معناداری از تشابه در ویژگیها و رسالت آخرالزمانی میان موعود اسلامی و منجی مسیحی در اختیار میگذارد که پذیرش همسویی مهدی و مسیح( را برای پژوهشگران منصف مسیحی نیز موجه جلوه میدهد."