چکیده:
یکی از مباحث مهم در عرفان ، بیان نسبت و رابطه میان خدا و هستی است ؛ این مطلب کـه در اشعار عرفانی با عبارت های گوناگون بیان شده است ، با ظهور ابن عربی و تثبیت مکتب وحـدت وجود، رنگ دیگری به خود میگیرد؛ در نگاه ابـن عربـی و پیـروانش ، عـالم (ماسـوی الله ) حـق مخلوق به و حّق متجّلی است و این ، نزدیک ترین نسبت میان خالق و مخلوق را ترسیم میکند. یکی از کسانی که به پیروی از ابن عربی، بنیان فکری خود را بر پایه وحدت وجود گذاشت ، شمس الدین محمد شیرین مغربی، عارف قرن هشتم هجری است ؛ او که در جای جـای دیـوانش هستی را مظهر و مجلای حق میداند، در مواردی عین کـلام ابـن عربـی را جامـه شـعر پوشـانده است . این مقاله ، تاثیرپذیری شمس مغربی از ابن عربی را در محورهای وحدت وجـود؛ تجلـی حـق در مظاهر؛ آثار، ویژگیها و علت تجلی و نسبت و رابطه خداوند و آفرینش بررسی میکند.
خلاصه ماشینی:
"همین تفکر در دیوان مغربی نیز دیده میشود: عــــالمی را کــــه نفــــی بــــود و عــــدم لـــب جـــان پـــرور تـــو کـــرد اثبـــات جنــــبش از توســــت جملــــه عــــالم را ورنــــه دارد عــــدم ســــکون و ثبــــات (مغربی، ١٣٥٨: ٧٧) او در جایی دیگر بیان میکند که اعیان ، محل تجلی هستند نه اینکه خود، ظهور یابند: خاک عدم نگر که ز آثار یـک نظـر شـــد مـــورد ورود تجلـــی واردات (همان ، ٧٨) ٢-٢-٣- موجودات به اعتباری حق و به اعتباری غیر حق هستند به عبارتی وحدت وجودیتر میتوان گفت حق به اعتباری، عین موجود و بـه اعتبـاری، غیـر آن است : در عرفان ابن عربی حق به دو معنی به کار رفته است : حق فـی ذاتـه کـه وجـود مطلـق است ...
مغربـی نیـز در دیـوانش بارها از این رابطه استفاده کرده است : هیچ دانی که مـا کـه ایـم و شـما ســــایۀ آفتــــاب نــــور خــــدا ســایه و آفتـــاب یـــک چیزنـــد هســــت او واحــــد کثیرنمــــا (مغربی، ١٣٥٨: ٧٠) به نظر میرسد منظور او از نور، ذات است و از آفتاب ، اسمای الهی؛ چرا که او عـالم را سـایۀ اسمای الهی و به همین دلیل آن ها را عین اسما میداند، نه عین ذات : اجـــزا چـــه بـــود مظـــاهر کـــل اشـــیا چـــه بـــود ظـــلال اســـما (همان ، ٦٦) و باز مانند ابن عربی ظهور این سایه را اعیان ثابته در علم خداوند میداند: جملــه عــالم نیســت الــا ســایۀ علــم وجــود روی از ظلمت بگردان زان که ظل زایـل اسـت (همان ، ٨٦) البته مغربی برای بیان این نسبت ، تمثیل های دیگری نیز به کار میبرد که تقریبـا همگـی متـأثر از ابن عربی است : او جهان را کتاب نوشتۀخداوند (همان ، ٨٩)، آینۀ خداوند (همان ، ٦٧)، عکـس رخسـار الهـی (همان ، ٧٨)، جلوه گاه الهی (همـان ، ٧٨)، حرفـی از علـم خداونـد (همـان ، ٩٢) و بـه اعتبـار بعـد ظلمانی آن خطی گرد عذار دوست میداند (همان ، ١٢٧)."