چکیده:
این مقاله سعی دارد مفهوم کلیدی فطرت را با توجه به مبانی هستی شناختی، انسان شناختی و دین شناختی عرفان ابن عربی تحلیل و بررسی کند. از این منظر، تمامی حقایق تجلیات وجود واحد بسیط اند و ازاین رو، وجود در همه مواطن حضور دارد، هرچند در همه آنها با تمامی صفات خود ظهور نداشته باشد. اما انسان، حقیقتی متفاوت از همه حقایق است. مبتنی بر اندیشه دینی، انسان بر صورت خداوند خلق شده است؛ براین اساس، توان تجلی وجود را بتمامه دارد. و ازآنجاکه وجود عین علم و آگاهی است، توان تجربه وجود با تمام صفات را نیز دارد. این وجود و آگاهی در تمامی آدمیان به قوه و اندماج حضور دارد و به این حضور و آگاهی اجمالی، فطرت اطلاق می شود. هدف خلقت آدمی آن است که این امر اجمالی را در خود هرچه بیشتر به فعلیت تبدیل کند. از دیدگاه مولف، این امر صرفا از طریق «عبودیت» یعنی تسلیم محض بودن به اراده خداوند محقق می شود که تعبیری است از فنای از غیر حق و بقای به حق و این حق دقیقا همان وجود است که خود را در عبد متجلی کرده است.
خلاصه ماشینی:
از دیدگاه مؤلف، این امر صرفا از طریق «عبودیت» یعنی تسلیم محض بودن به اراده خداوند محقق می شود که تعبیری است از فنای از غیر حق و بقای به حق و این حق دقیقا همان وجود است که خود را در عبد متجلی کرده است.
ممکن است مایل باشیم بدون نظر به نظریه پردازی های ابن عربی مستقیما تجارب وی را مورد بررسی قرار دهیم؛ با این فرض، مجبور خواهیم بود تعابیر وی را با توجه به مقولات نظری خود تعبیر کنیم و در این صورت، دلیلی ندارد که گمان کنیم چنین رهیافتی ما را به درک موضوع نزدیک تر می کند[4].
وحدت وجود ابن عربی همچون اکثر متفکران و حکما، مبنای دیدگاه خود را بر تنها معرفت کاملا یقینی و در دسترس فهم بشر یعنی توحید یا تصدیق به یگانی خداوند قرار داد؛ حقیقتی که به زیبایی در جمله ساده «لا اله الا الله» خلاصه شده است.
ابن عربی تعابیری نیز در مورد شهود انسان نسبت به وجودی که خود را در همه اشیا تجلی داده است دارد که از آن جمله اند: کشف، مکاشفه، ذوق، بصیرت، فتح و فتوح.
ازاین رو، انسان کامل تجلی کامل وجود است که مقید به هیچ صفت یا ذاتی نیست و با این حال، همه صفات و ذوات در تحت حاکمیت وی است.
در جای دیگر، ابن عربی بیان می کند که فنای از خود بدان جهت رخ می دهد که نفس تاریک است و متعلق شهود نور می باشد و آن گاه که نور تابان شود، نفس زایل می شود.