چکیده:
استفاده از منابع جنبی، علی الخصوص در تصحیح متون قدیمی تر که به دلیل دربرداشتن
واژگان کهن، نحو خاص و جدید الاستنساخ بودن نسخ موجود و مانند اینها، بیشتر در
معرض خطا و تغییر بوده اند امری ضروری است.
در متونی که از زبان دیگری ترجمه شده اند مهم ترین منبع جنبی اصل متن به زبان مبدا
است. این مقاله بر آن است در ضمن معرفی دو رساله به نام احوال و اخبار برمکیان که
محتملا در قرن ششم توسط مترجم یا مترجمانی از عربی به فارسی ترجمه شده است، با
مراجعه به اصل داستانها، ابهامات و لغزشهای متن را بررسی و تصحیح نماید.
It is necessary to make use of secondary sources, especially when emending old manuscripts, as they contain rather archaic vocabulary and have peculiar syntax, their extant manuscripts being of recent time; hence they have been exposed to more errors and digressions. In the case of texts translated from other languages, the most important secondary source is the original text from which the translation has been made.
While introducing two treatises in a book entitled Ahval va akhbar-e Barmakian (On the Barmakids’ lives and chronicles), which were probably translated in the 6th/12th century by one or more translators from Arabic, this article is designed to discuss and correct the ambiguities and lapses in those two by referring to the providences of the stories recorded in them.
خلاصه ماشینی:
"این مقاله بر آن است در ضمن معرفی دو رساله به نام احوال و اخبـار برمکیـان کـه محتملا در قرن ششم توسط مترجم یا مترجمانی از عربی به فارسی ترجمه شده است ، بـا مراجعه به اصل داستانها، ابهامات و لغزشهای متن را بررسی و تصحیح نماید.
» (احوال و اخبار برمکیان ١٣٩٠: ١٥٩ تا ١٦١) جملات زیر بخشهایی از حکایت نسبتا بلنـدی اسـت کـه اصـل آن بـا کمتـرین اختلافی در کتاب الفرج بعدالشده آمده است (نـک: تنـوخی ١٩٧٥: ١٦٦/٣) و دهسـتانی ١٣٦٣: ٧٧١/٢ـ٧٨١).
و اصـلا اصـمعی یکی از ندیمان هارون بوده و شهرت او به حدی بوده اسـت کـه احتیـاجی بـه معرفـی نداشته باشد (نک: دهخدا ١٣٧٧: ذیل «اصمعی ») و شغل ندیم یکی هم مسامرت است ، یعنـی قصه گفتن به شب و این معنی در ترجمة فارسی فرج بعد الشده هم ذکر شده است : «چون دولت آن عتبه را مجاور گشتم ، روزها در محادثت دربانان به شب مـی رسـانیدم و شب ها به مسامرة پاسبانان به روز می آوردم » (دهستانی ١٣٦٣: ٨٣٩/٢).
و ما قسمت افتادة این داستان را از ترجمة الفـرج بعدالشـده نقل می کنیم تا کل داستان مشخص شود: محمد بن عبدوس در کتاب تاریخ وزرا آورده است که یحیی بن خاقان گفت : یک روز بـه نزدیک خالد البرامکی رفتم و پسر او فضل پیشش نشسته بود، و هم در آن سـاعت احمـد بن یزید که به ابن ابی خالد معروف بود درآمد و سلام کرد و بازگشت ، یحیی بن خالد فضل را گفت : از این مرد و پدر او حکایتی دارم چون از شغلی که در آنیم فارغ شویم مرا با یاد ده تا با تو تقریر کنم ."