چکیده:
نظر پذیرفته شده این است که در هر سه قسم استصحاب کلی نوع سوم، استصحاب جاری نمیگردد. آنچه از بزرگان اصول در مبحث استصحاب کلی نوع سوم در مییابیم، بیشتر بحث فلسفی و منطقی است در حالی که نتیجه استصحاب، تعیین حکم برای مکلف حیران است، اما مباحث فلسفی و منطقی، دقتی را میخواهد که عرف در بیشتر موارد از درک آن عاجز است. در استصحاب مانند سایر مسائل شرعی و مفاهیم دینی، درک عرف از اهمیت بالایی برخوردار است. فهم عرف و درک در استصحاب تعیین کننده است. در استصحاب کلی نوع سوم هم عرف معتقد است که طبیعت کلی در ضمن فرد خارجیاش تحقق مییابد و با از بین رفتن فرد خارجیاش طبیعت هم از بین میرود و وجود کلی در ضمن فرد دیگری غیر از وجود فرد و کلی اولی تحقق یافته است، لذا رکن استصحاب مختل شده است و بنابراین استصحاب جاری نمیگردد.
خلاصه ماشینی:
"(مظفر، همـان : ٢٨٠؛ امام خمینی، همان : ٨٣) فرد مورد نظر و متیقن که بر وجودش در ســابق یقین داشــتیم و الان شــک داریم ، آن را اســتصــحاب میکنیم ، وقتی فرد اسـتصـحاب شـد و وجود پیدا کرد، کلی هم در ضمن آن وجود پیدا میکند و چون فرد کلی با تمام خصـوصـیات استصحاب میشود، اثر شرعی هم بر آن مترتب میگردد.
معترض میگوید: ما اصل مطلب شما را قبول داریم که در کلی قسـم سـوم اسـتصحاب جاری نیست ، اما در خصوص دوران امر بین ایجاب و اســـتحباب ، یا کراهت و تحریم ، این مطلب را قبول نداریم ، چون تفاوت میان این دو از قبیل تفاوت زید و بکر نیسـت که دو وجود مباین و مغایر هستند و طبیعی در ضمن هرکدام ، غیر از طبیعی در ضمن دیگری است ، بلکه از قبیل تفاوت سیاهی شدید و ضـعیف است که جسمی قبلا خیلی سیاه بود یا خیلی قرمز بود و کم کم بر اثر تابش آفتاب یا شست و شوی مداوم ، کم رنگ شده است ؛ اما عرف و عقل میگوید این همان سـیاهی و قرمزی است ، نه امر تازه و حادث .
در حقیقت در اینجا رفتن و آمدن فرد دیگر نیست ، بلکه تبدل در مراتب است و لذا استصحاب جاری می گردد که شیخ انصاری هم در این مورد اسـتصـحاب را جاری می دانند، اما این باور را مرحوم فیروز آبادی در «عنایت الاصول » قبول ندارد و جواب می دهد که امر چنین نیست که تصور شده است : گرچه امر در حقیقت و واقع و با دقت عقلی چنین اســت ، اما عرف این دیدگاه را ندارد."