چکیده:
ابوالعلاء معری شاعر و حکیم سده چهارم و پنجم هجری از نامدارترین شاعران ادب عربی است که از حیث پرداختن به مسایل اجتماعی و بازگویی واقعیتهای روزگار خود، نقد بی پروای طبقات مختلف جامعه؛ از جمله صاحبان قدرت و بیان رابطه متقابل حاکم و رعیت یکی از سرآمدان ادبیات تعلیمی(didactic) در زبان عربی به شمار می رود. سعدی شیرازی نیز به اعتبار بوستان و گلستان و نصیحت الملوک از نام آورترین پدید آورندگان ادبیات تعلیمی در زبان فارسی است که از هیچ فرصتی برای نقد اخلاق عامه و بیان کژیهای صاحبان قدرت دریغ نکرده است. پژوهش حاضر بر آن است که در چشم-اندازی تطبیقی و با نگاهی جامعه شناختی به بررسی رویکردهای سیاسی این دو شاعر سترگ و نگرش آنها به مقوله حکومت و حاکمان و وظایف متقابل حاکم و رعیت بپردازد و اندیشه های سیاسی آنها را در سه زمینه پند و اندرز حاکمان، انتقاد از حاکمان و پند و اندرز مردم بررسی و تحلیل کند. از نتایج این پژوهش بر می آید که هر دو شاعر نگاهی اصلاح طلبانه به رفتار و منش صاحبان قدرت و مردم دارند و گاه با پند و اندرز و گاه با نقد و نکوهش در پی اصلاح زمامداران و آشنا نمودن آنان با مبانی انسانی، اصول دینی و اخلاقی هستند با این تفاوت که لحن انتقادهای سعدی از حاکمان نرم، ملایم و نصیحت آمیز است؛ در حالی که لحن انتقادهای معری بر خلاف سعدی تند و بی پروا و گاه تهاجمی است.
خلاصه ماشینی:
او معتقد است، اگر روزی پادشاهی عادل هم بر مسند قدرت تکیه زند، حاجبان و اطرافیان او را از عدل و داد باز میدارند؛ لذا حاکم باید در انتخاب کارگزاران و حاجبان نهایت دقت را مبذول دارد: ما لی أری الملک المحبوب یمنعه أن یفعل الخیر مناع و حجاب؟ (معری، 2001: 1/86) ترجمه: «چه شده است که حاجبان و پاسبانان، پادشاه محبوب را از نیکی و احسان باز میدارند؟» سعدی نیز در این امر با معری همداستان است و از پادشاهان میخواهد در گماشتن والیان و کارگزاران و حاجبان نهایت دقت را اعمال نمایند که مبادا این کارگزاران رعیت آزاری کنند و به مردم ستمی روا دارند که بیتردید گناه چنین ظلم و ستمی متوجه خود پادشاه است؛ لذا خطاب به ابوبکر سعد زنگی و دیگر امیران خوشگذران میگوید: چنان خسب کآید فغانت به گوش اگر داد خـواهـی برآرد خــروش که نالد ز ظالم که در دور توست؟ که هر ظلم کو میکند جور توست (سعدی، 1386: 507) وی دربان و حاجب درگاه پادشاه را چون سگان هاری میداند که کمر به رعیت آزاری بستهاند: در میـر و وزیـر و سلـطان را بی وســیلت مگـرد پیرامن سگ و دربان چو یافتند غری این گریبانش گیرد آن دامن (همان، 47) و خیرخواهانه از پادشاهان میخواهد جایی نشینند که «اگر دادخواهی فغان بردارد با خبر باشند که حاجبان و سرهنگان نه هر وقتی مهمات رعیت به سمع پادشاه برسانند.