چکیده:
پژوهش حاضر می¬کوشد به این سوال پاسخ دهد که نقش شناخت مخاطب در استفاده بهینه و مطلوب از کارکردهای مختلف تلویزیون چیست؟ در بررسی موضوع نخست به سیر تحول مفهوم مخاطب و تحولات مربوط به آن، در رسانه¬های جدید اشاره می¬شود. آنگاه به تحقیقات گذشته در این رابطه مورد بررسی قرار می¬گیرد. روش تحقیق، روش اسنادی است. پس از مطالعه دیدگاه¬های مختلف علمی در ارتباط با مخاطب و کارکردهای تلویزیون با تاکید بر نظریه¬های یادگیری و سایر نظریه¬ها، نظریه شکل¬گیری ساختار مخاطبان "وی¬بول" و نظریه لاسول و نظریه کاتز گوریویچ و هاس مورد تایید قرار گرفت، که بین شناخت مخاطب و کارکردهای تلویزیون، رابطه وجود دارد و در نهایت از جنبه¬های تحقق مورد تایید قرار گرفت.
خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر برای آنکه با توجه به برنامهریزیها و هدفگیریهایی که به مقتضای نیاز دستاندرکاران و ادارهکنندگان تلویزیون بر روی کارکردهای مختلف تلویزیون صورت میگیرد آیا بین چگونگی شناخت مخاطبان و کارکردهای تلویزیون در جهت استفاده بهینه از آنها رابطهای معنیدار وجود دارد تا با شناخت بیشتر مخاطبان در موارد خواسته شده، بتوان استفاده بهینهای از کارکردهای تلویزیون صورت گیرد و نتیجه مطلوبتری از آنها بعمل آید؟ ضرورت و اهمیت پژوهش از آنجا که تولیدکنندگان و فرستندگان پیام های ارتباط جمعی نظیر روزنامه ها و رادیو و تلویزیون برای آنکه در مرحله نخست پیام تولید شده در معرض سمع یا نظر مخاطبان قرار گیرد از مدل پیچیدهای برای ایجاد این ارتباط که شامل منشاء ارتباط گر و رمزگذار وسیله ارتباطی و ارتباط گیرد رمزیاب استفاده میکنند تا پیام به مخاطب برسد و در مرحله بعد نیازمند به آن هستند که از نگرش و طرز تلقی مخاطبان در ارتباط با پیام مذکور مطلع شدند به عبارت دیگر بازخورد و عکسالعمل مخاطبان را از دریافت پیام ارتباطی بدانند تا متوجه شدند که آیا توانستهاند با شناخت دقیق از نیازهای متنوع مخاطبان پیام مناسبی برای آنها بفرستند تا از این رهگذر به اهداف خود اعم از اهداف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دست یابند بنابراین برای رسیدن به اهداف مذکور سرمایهگذاریهای کلانی در جهت تامین نیروی انسانی متخصص و ابزار و وسایل و تکنولوژیهای پیشرفته و نوین انجام میدهند."