چکیده:
در سینمایکلاسیکداستانی، تنها از تعامل منطقی و متناسب بین عناصر میزانسن و تدوین است که روایت فیلمیک مؤثری حاصل میشود. هر دو عنصر همزمان و در نسبتی با هم در نمایاندن کنش فیلمنامه فعالند اما گاه کنش در قالب ظرفیتهای روایتی میزانسن و گاه ظرفیتهای روایتی تدوین مؤثرترجلوه میکند. این عناصر نه در مقابل هم، که در کنار هم و بلکه در تطابق با هم هستند. درصورتی که رابطه بین این دو عنصر منطقی باشد، ظرفیتهای بیانی یکدیگر را تقویت نموده و در غیر اینصورت به تضعیف یکدیگر منجر میشوند. دریافت کارگردان از کنش فیلمنامه، ویژگیهای سبکی او و ژانر فیلم، در طراحی کارگردان نسبت به اجرا کردن نوع خاصی از رابطه بین میزانسن و تدوین در فیلم، اثرگذار است. براساس نظریههای حاکم بر سینمای داستانی کلاسیک، نمیتوان عناصر میزانسن و تدوین را به صورت ماهوی یکی دانست زیرا میزانسن اساساً به تمامی آن چیزی که درون قاب دیده میشود اشاره دارد و تدوین با رابطه بین نماها شناخته میشود. هریک از دو مفهوم میزانسن و تدوین دارای ظرفیتهای بیانی منحصر به خود هستند. اما این را هم باید پذیرفت که حیات هر یک از این دو، در گرو وجود دیگری است. تنها در صورت وجود داشتن تعاملی منطقی و سازنده بین میزانسن و تدوین، میتوان به روایت مؤثرتری در فیلم داستانی دست یافت.
خلاصه ماشینی:
از آنجا که ساختار فیلمیک ساختاری ارگانیک و بسیار پیچیده است و در هرحوزه ایاز این ساختار، ردپای تعامل بین میزانسن و تدوین به شکلی دیده میشود، بنابراین تنها به بررسی تعامل بـین میزانسـن و تـدوین درحوزه هایشکل پرمعنی،فضا(داخل وخارج از قاب )،زمان ،تدوین درون قاب ، قرینه سازی، ریتم یاضرباهنگ ،سبک کارگردان ،سبک فیلم (ژانر) میپردازیم .
١- آیا میزانسن و تدوین ماهیتا یک روح در دو کالبد هستند؟ ٢- در روایت داستانی فیلم سینمایی یا تلویزیونی، آیا اصولا بین میزانسن و تدوین تعامل سازنده و خلاقه ای وجود دارد و یا اینکه هر یک به طور مستقل در پیشـبرد روایـت داستان فیلم عمل میکنند؟ روش تحقیق روش انجام تحقیق کیفی است و با استفاده از روش اسنادی و کتابخانـه ای موضـوع تحقیق مورد تجزیه و تحلیل و تبیین قرار گرفته و با استفاده از روش علمی و توصـیفی و تجزیه و ترکیب ، کلیۀ داده ها تحلیل شده و ارائه میگردند.
پر واضح است که عدم هماهنگی میان عناصر میزانسنی و تـدوینی باعـث ایجـاد انـواع پرش ها (زمانی ـ مکانی ـ فضایی) در تداوم میگردد و این یعنی اثر تخریبی میزانسـن و تدوین بر کیفیت روایتگری یکدیگر جا دارد اشـارة کوتـاهی بـه نظریـۀ مونتـاژ «گـدار» گردد، که در سلسله نوشتارهایی در نیمه سال های پنجاه منتشر شده و به گونـه ای جـامع در نوشتار «مونتاژ، دل مشغولی زیبای من » بیان شده است : «گدار با تکیه بر نظریۀ بازن در مورد تضادهای عمده مونتاژ و میزانسن ، ...
بنابراین اساسا سـپری شدن زمان به هر شکلیدر فیلم ، تنها به مونتاژ بستگی ندارد، بلکه به تعامل بین جنبه های میزانسنی درون نماها (در این مثال ، وجود حرکت و یا فقدان آن در نماها) و مجـاورت نماها از طریق عامل تدوین (رابطه میان محتوای نماها) بستگی دارد.