چکیده:
میل بشر و ادیان به جهانی شدن، عمری به درازای انسان دارد اما هماینک، جهانی شدن، متفاوت از گذشته، از غرب به سوی شرق، جریان دارد و تأثیراتی نه چندان شفاف را دامن زده است. از این رو، گفتمان اسلام سیاسی در اثر مواجهه با جهانی شدن در حوزه مصر و تونس تأثیراتی پذیرفته است. بررسی این تأثیرات، سئوال اصلی مقاله حاضر را تشکیل می دهد. گمانه ماآن است که صورت بندی جدیدی در گفتمان اسلام سیاسی در این کشورها صورت گرفته که در آن، از نشانه ها و دالهایی استفاده می گردد که در گفتمان اسلام سیاسی، مفصل بندی می گردد. غرض،دستیابی به علل اصلی تغییر صورت بندی اسلام سیاسی در دو شخصیت(قرضاوی و غنوشی) و دو حزب (اخوان المسلمین و النهضه) است. تلاش بر این است که با شیوه توصیفی-تحلیلی و با استفاده از ابزارهای کتابخانه (مجموعه وسیعی از داده های زبانی و غیر زبانی از جمله گزارشها، حوادث تاریخی، مصاحبهها، سیاست گذاریها و اعلامیهها، اندیشههای رهبران و نمایندگان اسلام سیاسی مصر و تونس) در چارچوب نظری روش تحلیل گفتمان، مورد مطالعه قرار گیرد. صورتبندی پسااسلام سیاسی در منازعه و مفاهمه جهانی شدن و اسلام سیاسی، در دو عرصه نظری و عملی دستاورد این مقاله است.
خلاصه ماشینی:
(حسـینی زاده ،١٣٨٦ :٤٤) بر این اساس ، اسلام سیاسی با نقد وضع موجود و ترسیم وضع مطلـوب پـا بـه عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی گذاشت ، اما در مصر و تونس تا زمانی که ایـن گفتمـان دارای رویکـرد سـلبی و انتقادی بوده از جذابیت لازم برخوردار بود، ولی زمانی که اسـلامگرایان وارد عرصـه ایجـابی شـدند و در مرحلـه تاسیس نظم مورد نظر خود قرار گرفتند، با چالش های جدی روبرو گشتند.
گفتمان اسـلام سیاسی که تحت تاثیر تحول های داخلی (فقر نظری گفتمان اسلام سیاسی به ویژه در مواقعی که زمینـه هـای لازم برای تحقق آموزه های گفتمان مزبور فراهم می شد و با برخی از تجارب ناموفق و ناکـام اسـلامگرایان در عرصـه مدیریت سیاسی و اجتماعی جامعه های اسلامی نمایان می شد) و نیز الزام های بین المللی (هژمون گفتمان جهانی شدن ) قرار گرفته بود، باعث شد تا این گفتمان با غیریت سازی درونی روبرو شود و در نتیجه به تاسـیس و ظهـور گفتمان پسااسلام سیاسی با بازنمایی جدیدی از مفصل بندی روی آورد.
از سوی دیگر تشکیل روابط غیریت سازی در ایجاد زنجیره هم ارزی و تفاوت درون گفتمان اسلام سیاسـی با نفی هرگونه حاکمیت بشری در مقابل حاکمیت الهی به عنوان طاغوت مطرح می شد و حاکمیت غرب و شرق و آموزه های لیبرالیسم با دال های دموکراسی، مارکسیسم ، سکولاریسم و پلورالیسم بـه عنـوان دال هـای رقیـب جهت تثبیت مرزهای سیاسی و تثبیت جزئی هویت بهره می گرفت اما برخی از این نشانه ها که از قابلیت اعتبـار جهانی و در دسترس بودن برخوردار بودند، توسـط گفتمـان مسـلط جهـانی شـدن بـا دال مرکـزی نئولیبرالیسـم بصورت هژمون درآمدند.