چکیده:
در تفکر افلوطین بر اساس دلایلی چون اطلاق و عدم تناهی احد، عدم پذیرش حلول و اتحاد، مافوق وجود بودن تفسیر علیت به فیضان، خدا چیزی بهکلی دیگر است، بهگونهای که نه میتوان نامی بر او نهاد و نه میتوان او را با هیچ زبانی توصیف کرد. احد افلوطین فوق علم و عقل است که برای همگان غیرقابل شناخت حصولی است و تنها راه رسیدن به او را در فراتر رفتن از شهودی که حاکی از دوگانگی شاهد و مشهود است، معرفی میکند. فارابی مفهومی از واجبالوجود ارائه میدهد که با وجود برخی اشتراکها با احد افلوطین تحت تأثیر تعالیم اسلامی و نظریۀ تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت با مفهوم احد نزد افلوطین تفاوتهای بسیاری دارد. لذا واجبالوجود را موجودی میداند که ذات و ماهیتش، اقتضای وجود دارد و فرض نبودش محال است. وجود او بهواسطۀ غیر پدید نمیآید و او در وجود خود به موجود دیگری محتاج نیست، بلکه خودش علت وجود همۀ اشیاست، بنابراین وجود او بسیط و نامرکب محسوب میشود و اساس عالم را بر خلقت ابداعی قرار داد.
Plotinus thinking as applied in the grounds and infinity Ahad, lack of acceptance of solutions and alliances, despite being super-interpretation of causality to overflow, God is something totally different,
In such a way that one can not put a name to him and he can not be described by any language Ahad Plotinus above that for all non-recognition of acquired knowledge and intellect and intuition knows . The only way to get him to go beyond intuition that show obvious dichotomy defines control.
Farabi, according to the Platonic theory of grace, gives a sense of Necessary Despite some accounts, with the One Plotinus under the Effect of Islamic teachings and theories metaphysical distinction of being and nature The unit also has many differences with the concept of Plotinus. Necessary knows of that nature, necessitates existence and the assumption of non-existence, is impossible. There's not arise due to non-existence to another, and he does not need, but it is because of all objects.
So there he is simple and non-composite. And because it is simple, it is not definable, since God is simple nature, his attributes he is one with nature and the universe's creation was invented.
خلاصه ماشینی:
سؤالي در اينجا مطرح مي شود که آيا فلوطين قائل به وحدت وجود است ؟ آيا فـيض و صدوري که او به آن عقيده دارد، همان وحدت وجود است ؟ کاپلستون مـي گويـد: در ايـن حيث بايد احتياط و دقت کرد و اگر هم بپذيريم کـه او وحـدت وجـودي اسـت و نظريـۀ فيض و صدور نيز همان وحدت وجود است ، نمي توان او را بي قيد و شرط ، يـک وحـدت وجودي بخوانيم ؛ هرچند ممکن است فلوطين در صدد بيان راه ميانه اي بين آفرينش آزاد از هيچ و فيضان کاملا وحدت وجودي باشد (کاپلستون ، ١٣٨٠: ج ١: ٥٣٨).
از نظر افلوطين صدور عالم از واحد به طريقۀ مباشر نيست ، زيرا اولا خلق مقتضي تغيير در ذات خالق بوده و تغيير نقص اسـت و دور از ذات خـالق کـه کمـال محـض محسوب مي شود؛ ثانيا خالق فوق عالم است ، اما خلقت و خلق ، مقتضي اتصال دائم بين خالق و مخلوق ؛ ثالثا مبدأ نخستين واحد است و از او به نحو مباشر به جز واحد صادر نمي شود.
ممکن الوجود براي اينکه موجود شود، به علت نيازمند است و چون سلسلۀ علـل تـا بـي نهايـت کشـيده نمي شود، بايد اين علل به وجودي منتهي شود که واجب است ، يعني به ذات خود موجـود بوده و او موجود اول است و همۀ موجودات از او به وجود مي آيند.