چکیده:
فلسفه و عرفان دو نظام معرفتی و دو نوع نگاه به واقع و دو سنخ جهانبینی هستند، موضوع هر دو وجود مطلق است. مهمترین وجه اشتراک اینها وجههی معرفتی و در پی واقع بودن است. اما تفاوت آنها در این است که دو حوزه معرفتی متمایز هستند؛ پیشفرضها، نوع معرفت، روش تحصیل معرفت، معیار و ملاک و صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار معرفت در آنها متفاوت است. روش تحصیل معرفت در فلسفه، تفکر منطقی است؛ در آنجا ذهن با کوشش منطقی از معلوم به مجهول میرسد. اما عارف از راه تهذیب نفس و تطهیر دل و سیر و سلوک و ذکر و مراقبه میکوشد آیینه دل را صیقل دهد تا حقایق عالم در آن بتابد. ملاصدرا در حکمت متعالیه این دو جریان را بهم پیوند داد و بسیاری از مسایل اختلافی را حل کرد.
خلاصه ماشینی:
"<EndNote No="218" Text=" رسائل قیصری، محمد داود قیصری، ص7 به نقل از آشنای با علوم اسلامی، رضا برنج کار، بیجا، بیتا، ص141"/> از منظر شهید مطهری، عرفان نظری یعنی جهانبینی عرفانی، بینش عرفانی؛ یعنی آن نظری که عارف درباره جهان و هستی دارد، این بخش از عرفان، نظر است درباره خدا، اسماء و صفات خدا، هستی و انسان.
عرفا از انسان کامل که باید همراه نو سفران باشد، گاهی به «طایر قدس» و گاهی به «خضر» تعبیر میکند؛ چنانکه حافظ میفرماید: همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم<EndNote No="223" Text=" همان، ص323"/> ترک این مرحله بیهمرهی خضر مکن ظلمات است، بترس از خطر گمراهی<EndNote No="224" Text=" همان، ص488"/> در قسمت آشنایی با عرفان نیز به همین مقدار توضیحات اندک اکتفاء میشود.
<EndNote No="247" Text=" مجموعه آثار، شهید مطهری، ج13، ص219"/> سعدی همین مطلب را با اشکالی که وارد میشود به نظم در آورده است: ره عقل جز پیج در پیچ نیست بر عارفان جز خدا هیچ نیست توان گفتن این با حقایق شناس ولی خرده گیرند اهل قیاس که پس آسمان و زمین چیستند بنی آدم و دیو و دد کیستند؟ پسندیده پرسیدی ای هوشمند جوابت بگویم که آید پسند که خورشید و صحرا و کوه و فلک پری آدمیزاد و دیو و ملک همه هرچه هستند از آن کمترند که با هستیاش نام هستی برند<EndNote No="248" Text=" بوستان سعدی، تهران، موحدین1380، ص67"/> از نظر فیلسوف توحید حقیقی یعنی خدا یکی است نه بیشتر، واجب الوجود یکی است نه بیشتر و دیگر هرچه هست ممکن الوجود است."