چکیده:
بشر از بدو پیدایش خود همواره با مسئله علیت دست به گریبان بوده است ، چرا که این موجود متفکر و اندیشمند در بارة هر چیزی به فکر فرو میرفت و در پی یافتن منشا پیدایش و اصل آن برمیآمد و همین امر سبب شد که او روز به روز در وادی علم و دانش و زندگی در کرة خاکی پیشرفت کند. اولین فیلسوف باستانی که به تفصیل به بحث علل میپردازد ارسطوست . وی نظریه علیت و علل اربعه را به صورت یک بحث مشخص و مجزای فلسفی مطرح کرد که کاربرد آن نه تنها در مابعدالطبیعه ، بلکه در باب برهان منطق و حرکت طبیعت ، محرز بود. توماس آکوئینی که از شارحان ارسطو محسوب میشود نگاه متفاوتی به نظریه علیت دارد و در آثار کلامی خود علیت ارسطویی را به گونه ای دیگر تبیین میکند، اگرچه میکوشد در شروحش بر آثار ارسطو به تفاوت دیدگاه خود اشاره ای نکند، ولی در آراء کلامی به ارسطو پایبند نمیماند و بر اساس نگاه مسیحی علیت را تفسیر میکند.
خلاصه ماشینی:
"جایگاه بحث علیت از دیدگاه ارسطو و توماس ارسطو فلسفه یا حکمت را تنها علمیمیداند که شایستگی بحث از علل اولیه و اصول را دارد، زیــرا غایت شنـاخت نظری شناخت حقیقت است و در این علم ، علت که حقیقیترین است ، به دلیل خود علت بررسی میشود، نه به خاطر فواید عملی آن ، آنچنان که در علوم عملی بررسی میشود (ارسطو، ١٩٨٤، متافیزیک ، ٩٩٣ب ، ٢٠).
contra) علت را به طور کلی منحصر در خدا کرده و نظام علی و معلولی بین موجودات عالم مخلوق را نادیده گرفته است ، اما توماس تأکید میکند که چنین دیدگاهی نادرست است و علیت بین پدیده های طبیعی وجود دارد و امری محسوس و غیر قابل انکار است (ibid) اما این علیت ، ایجادی نیست و موجودات عالم در امر ایجاد با خدا شریک نیستند، بلکه تنها در حیطه انتقال آثار و عوارض وجود است (٣ ,٤٤ ,١ ,.
ارسطو خود طبیعت را علتی میداند که برای مقصود و هدفی عمل میکند(همان ، ٤،b١٩٨؛ ٣٢،b١٩٩) ، ولی توماس معتقد است که طبیعت خودش چیزی نیست ، بلکه هنر الهی که نوع خاص و ویژه ای از هنرهاست ، بر اشیا تأثیر میگذارد و آنها را به سمت غایت مشخصشان هدایت میکند(توماس ، شرح فیزیک ، ٢٦٨/١٣٤).
ارسطو خدا را فاعل به معنای محرک نا متحرک میداند که در مورد خدا علت فاعلی غایی هم هست و به واسطه غایت بودن متعلق شوق واقع میشود و سبب حرکت اجسام سماوی میشود، اما نزد توماس خدا علت فاعلی است و عالم را ایجاد کرده است ."