چکیده:
معرفت پیشینی دارای تعاریف زیادی در فلسفة غرب است که رایج ترین آنها استقلال توجیه
گزاره از تجربة حسی است. تجربه در تعریف فوق باید به معنای تجربة حسی ظاهری، تعبیر
شود؛ چرا که در غیر این صورت، این تقسیم از بین می رود و مصداقی برای گزارة پیشینی
باقی نمی ماند. ضرورت در محل بحث این مقاله، به معنای وجوب است که یکی از مواد
ثلاث مطرح در علم منطق است. به نظر می رسد تفکیک پلنتینجا میان ضرورت عینی و
قضیه ای، هر چند به لحاظ مفهومی قابل قبول است، لیکن به لحاظ مصداقی ثمره ای ندارد.
نویسنده معتقد است که میان معرفت پیشینی و ضرورت، رابطة ملازمه برقرار است؛ یعنی هر
معرفت پیشینی لزوما ضروری نیز است؛ لیکن این سخن که معرفت پسینی نمی تواند حاوی
ضرورت باشد ضرورت به معنای ماده، نه به معنای جهت و ضرورت منحصر در معرفت - -
پیشینی است، محل اشکال است، هر چند ضرورت به معنای جهت، تلازم با پیشینی بودن
معرفت دارد.
خلاصه ماشینی:
"٦. تفکیک میان " پیشینی بودن علم به گزاره " و پیشینی بودن علم به جهت ضرورت گزاره " از جمله تفکیک هایی که در بحث تلازم میان ضرورت و گزارة پیشینی بسیار حائز اهمیت است ، تفکیکی است که کاسولو میان درک صدق گزاره و درک صدق جهت گزاره قائل شده است ؛ ارزش صدق گزاره ( الف ١ )، امری است که مربوط به مطابقت یا عدم مطابقت گزاره با واقع است ؛ و این ، امری غیر از مطابقت یا عدم مطابقت جهت گزاره با واقع است ( الف ٢ )؛ به عنوان نمونه ، علم به اینکه " الف ب است " غیر از علم به این است که " ضرورتا الف ب است "؛ در صورت پذیرش این تفکیک ، محصول این تفکیک نیز به نحو طبیعی پذیرش خواهد شد که دلیل و منشأ علم برای هر کدام از این دو، میتواند از یکدیگر تفکیک گردد؛ به این معنا که یکی پسینی و دیگری پیشینی باشد؛ به نظر کاسولو ممکن است که گزاره ای، ارزش صدقش از ناحیۀ تجربه احراز گردد و بدین ترتیب ، گزارة پسینی باشد، لیکن جهت آن گزاره - که ضرورت باشد- از ناحیۀ تجربه معلوم نگردد، بلکه به نحو پیشینی محرز گردد: در انتها، نه کانت و نه کریپکی تفکیک های الزامی برای تمرکز دقیق در مبحث تعیین نحوة ارتباط میان ضرورت و پیشینی بودن گزاره را به کار نگرفته اند؛ و لذا هر کدام از دو موضع ، متضمن اشتباهی مهم است ؛ کانت نتوانسته است میان معرفت ارزش صدق یک قضیه از یک سو و معرفت به جهت کلی آن از سوی دیگر، تفکیک نماید؛ این کمبود در تحلیل ، سبب شده است که وی نتواند تشخیص دهد که مقدمۀ بنیادی استدلال وی که میگوید: تجربه به نمیآموزد که چیزی، باید چنان باشد، صرفا ( الف ٢ ) را اثبات مینماید و نه ( الف ١ ) را ,٢٠٠٣ ,Casullo) p."