چکیده:
توحید افعالی هم از نظر فهم علمی و هم به لحاظ عملی و هم به جهت تعارض ظاهری آن با
ارادة انسان مسئله ای چالشی است. اشاعره، آن را بر ارادة انسان مقدم دانسته و قائل به جبر او
در افعالش شدند و معتزله جانب ارادة انسان را گرفته و قائل به تفویض شدند و تنها، امامیه،
پیرو تفسیر بزرگان خود، ارادة انسان را در کنار توحید افعالی و ارادة الهی، به صورت دیدگاه
پذیرفتند. دیدگاه فلاسفه و عارفان به دیدگاه امامیه نزدیک است اما عارفان » امر بین امرین «
در مبحث وحدت وجود عنایت خاصی به این مسئله، داشته و به تفسیری دقیق تر ازآنچه
دیگران بیان کرده اند اعتقاد دارند؛ یعنی اثبات اراده در انسان به عنوان تجلی صفت )یا اسم(
الهی در او. هدف ما در این نوشتار که با روش تحلیلی با مراجعه به منابع کتابخانه ای صورت
می گیرد آن است که این توحید از منظر عرفانی که تابعی از مسئله وحدت وجود است با
تکیه بر آیات و روایات تبیین شود
خلاصه ماشینی:
"این داعی ، در موجودات ممکن ، زائد بر ذات بوده و به امری خارج از او بازگشت می کند و این به جهت نقص و فقر ذاتی اوست اما حق تعالی نقص و فقر ندارد و بسیط الحقیقه من جمیع الجهات است لذا منشأ صدور افعال در او همان ذات مقدس و علم عنایی اوست («إنا لله و٨ إنا إ٣لیه راجعون ٣»( بقره / ١٥٦)) بنابراین اراده او نمی تواند خارج از ذات او و مستند به شرط یا اسبابی باشد بلکه در او ثابت است ؛ یعنی اگر اراده خارج از ذات باشد یا حادث است که در این صورت ، ذات او محل حوادث می شود یا قدیم است که موجب قول به تعدد قدما می گردد و از سویی (چون علم و قدرت او بر جمیع ماسوا یکسان است ) ارادة امری ، غیر از امری دیگر، نشان می دهد که اراده صفتی جدای از علم است ؛ اما در مورد روایاتی که اراده را صفت فعل و حادث دانسته و مشیت را مخلوق حق تعالی معرفی می کنند باید گفت : اولا روایات مذکور، در حد تواتر نیستند و استناد به آن ها با وجود دلایل عقلی (مذکور) و آیاتی که اراده را بر فعل مقدم می داند («اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون »( یس / ٨٢)) در واقع استناد به اموری غیرقطعی (و اخبار آحاد) است (آشتیانی، ١٣٧٦، ص ٣٠٤- ٢٨٨) ثانیا برفرض قبول این گونه روایات می توان گفت که اراده نیز مانند علم ، دو لحاظ دارد هم در ذات الهی حضور دارد و عین آن بوده و تابع معلوم نیست و هم در مقام واحدیت به صورت جدای از دیگر صفات بوده و محل صدور (اسماء و نیز اعیان ثابته و) افعال (در مقام تعینات خلقی ) هستند لذا صفت فعل خوانده می شوند و اسماء صادره از آن ها معلوم و مرید هستند که مخلوقات خلقی از آن ها ظاهر می شوند (و این علم تابع معلوم است ) و آنچه در روایات آمده است مقصود همین مرتبه است (موسوی الخمینی، ١٤١٦ ق ، ص ١١٠- ١٠٨؛ آشتیانی، ١٣٧٥، ص ٢٩٠) به تعبیر دیگر، اسم در این مقام ، مظهر همۀ صفات الهی است که تنها یکی از آن ها را ظاهر کرده و مابقی را در باطن خود دارد مثلا همۀ صفات (که در مقام ذات با آن عینیت دارند) در اسم مرید حضور دارد اما تنها صفت اراده را ظاهر می کند لذا دو لحاظ مذکور را به حسب ظاهر و باطن آن می توان مشاهده نمود ثالثا می توان گفت حدوثی که در این روایات و نیز در ادیان (توسط متکلمان ) بیان شده است ، حدوث ذاتی است نه زمانی (تا ذات حق تعالی و اراده او متأثر از حوادث و متغیر شود)(همان ، ص ٢٩٨)."