چکیده:
سوبژکتیویسم گوهر و ذات مدرنیته است، توسعه مدرن عقلانیت خود را که از مهمترین شاخصههای آن میباشد بر مبنای معرفتشناسی سوبژکتیویسم قرار داده که مبتنی بر اصالت سوژه است. بر این اساس یگانه موجود حقیقی، انسان است و دیگر موجودات تمثیل و وجود ذهنی، قائم به سوژه و اصول تعریف شده در نزد او هستند و در نتیجه عقل ابزاری و خودبنیاد انسان که پایین ترین مرتبه عقل انسانی است جانشین عقل دینی و وحی میشود. عدم توجه به مراتب بالاتر عقل, داشتن درک واضح تر از بدن, عدم تبیین چگونگی نیل به وجود از معرفت و تقدم درک هستی خود نسبت به حالات ذهنی مهم ترین نقدهایی است که برذات سوبژکتیویسم وارد شده است. از جهت پیامدها نیز می توان گفت بحران عقلانیت و رشد فزاینده عقلانیت ابزاری سکولار و در نتیجه رواج پوچگرایی، انکار مرجعیت وحی و در نتیجه اعطای حق قانونگذاری به انسان، تغییر معیار ارزشها و بحران ارزشهای اخلاقی، دوری انسان از هویت فطری و خدابنیاد و محروم گشتن از درک حقیقت و در نهایت دور شدن از مسیر سعادت واقعی و همه جانبه در اثر بسط شئون مختلف سوژه ریشه در اندیشه سوبژکتیویسم دارد.
خلاصه ماشینی:
(Cottingham, 1992: 49) بنابراین عالم و هستی آن چیزی است که انسان در مییابد و عالم و هستی همان میشود که انسان میخواهد که البته به معنی نفی حقیقت نیست بلکه حقیقت برای موجودات همان است که انسان برای آنها تعیین میکند، (اسفندیاری، 1388: 4) در ادامه برای تبیین دقیقتر و فهم بهتر سوبژکتیویسم آن را از دو جهت هستیشناختی و حاکمیت عقل خودبنیاد مورد بررسی و نقد قرار میدهیم.
بررسی دلالتهای هستیشناختی سوبژکتیویسم دکارت عقل انسان را بهعنوان یک عقل مستقل معرفی میکند که همان عقل ریاضی بوده و قادر است به شناخت تمام مسائل فلسفی دست پیدا کند، به همین جهت انسان، اصل و بنیاد وجود همه موجودات میشود زیرا موجودیت اشیا وابسته به متعلق بودن آنها برای فاعل شناساست و انسان موجودی تعریف میشود که همه جهان متعلق به اوست و جهان از طریق اندیشیدن «من» به ذهن «من» میآید و برای خود وجودی مستقل ندارد، چون سوژه ساختاری «خودنهنده» دارد که آن را از هرگونه شیء یا ابژه ممتاز میکند چرا که سوژه خویشتنساز است و این سوژه ی خودنهنده است که امکان تعینبخشی به دیگر موجودات را ایجاد میکند.
(نویهاوزر، 1391: 284) در ادامه، کانت با انقلاب کوپرنیکی خود معرفتشناسی سوبژکتیویسم دکارتی را تحکیم میبخشد و اعلام میدارد که موجودیت شیء به متعلق بودنش برای فاعل شناسا است و این اشیاء هستند که باید خود را با ابزار شناخت و ادراک انسان تطبیق دهند (Kant, 1997: A 158) و چون موجودات مورد تجربه و ادراک فاعل شناسا هستند بنابراین جهان نتیجه صورتبخشی فاعل شناساست و موجود آنچنانکه هست مطرح نیست بلکه آنگونه که برای «من» نمایان میشود مطرح است.