چکیده:
از منظر حکمت، وجود انسانی حاصل پیوندی عمیق میان نفس و بدن است و این دو، در کنار یکدیگر هویت انسان را رقم میزنند. در دوگانه نفس و بدن، نفس جایگاهی به مراتب رفیعتر به خود اختصاص داده و عموم حکمای مسلمان ازجمله ابنسینا در مباحث انسانشناختی خود کوشیدهاند تا «نفس» را بهعنوان اساس و شالوده وجود انسان مورد شناسایی قرار دهند و جایگاه آن را در منظومه هستیشناسی خویش، تبیین کنند. بدیهی است که به جهت محوریت مباحث «نفس» در نگاه پژوهشگران، نقش و جایگاه «بدن» از مرکز توجه خارج شده و کمتر مورد عنایت و التفات قرار گرفته است. پرسش اصلی این پژوهش آن است که در اندیشه فیلسوفی چون ابنسینا، جایگاه «بدن» و شناخت آثار و احوال آن به چه میزان در شناخت نفس انسان شایسته توجه و اهتمام است؟پاسخ اجمالی به این پرسش، این است که در نگرش طبیعی و فلسفی ابنسینا، بدون شناخت بدن انسان و خصوصیات آن، شناخت نفس، امری ناممکن مینماید و مباحثی چون تعریف نفس، اثبات وجود نفس، جوهریت و تجرد نفس، مغایرت نفس و بدن، ادراک نفس و اثبات روح بخاری، بهمدد شناخت ماده بدنی و از طریق تبیین ویژگیهای بدن امکانپذیر است.
خلاصه ماشینی:
هرگاه چيزي را به وسيله اعضاي بدن احساس کني يا امري را تخيل نمايي يا هنگامي که غضب کني، ارتباط و علاقه اي که بين نفس و قواي جسماني نفس برقرار است ، حالتي در نفس تو ايجاد ميکند و باعث ميشود که افعال صادر شده ، به تدريج در تو ملکه شود و به راحتي آن را انجام دهي و گاه برعکس ، يک هيأت نفساني در قواي جسماني و اعضاي بدن تأثير ميکند؛ بنگر چگونه وقتي در مورد خدا و جبروت او فکر ميکني پوستت ميلرزد و موي بدنت راست ميشود»(ابن سينا، ١٣٧٥، ج ٢، ص ٣٠٧).
اثبات وجود نفس مطابق نظر ابن سينا انسان موجودي تک ساحتي نيست و وراي بدن عنصري و مادي او، نفسي مجرد وجود دارد؛ اما اثبات وجود نفس ، با شناخت ويژگيهاي جسماني و بدني و سلب آن از نفس است .
ادراک ذات ، به علم حصولي نيست ؛ زيرا حصول صورت ذات در ذات مدرک، مستلزم اجتماع مثلين در ماده و محلي يکسان است (زيرا لازم ميآيد که دو صورت کاملا مثل هم در يک محل اجتماع داشته باشند: يکي صورت اصلي ذات که هميشه همراه با اوست و ديگري صورتي که در اثر تعقل خويش حاصل شده است ) با ابطال اين فرض ، ادراک از طريق علم حضوري و به تبع آن ، تجرد نفس به اثبات ميرسد(همو، ١٣٧٩، ص ١٥٥؛ صدرالدين شيرازي، ١٣٨١، ج ٢، ص ٤٧٨).
٦ـ از ديگر ويژگيهاي بدني که در اثبات تجرد نفس مورد استفاده قرار ميگيرد اين است که بدن و عضو جسماني در اثر کهولت ، کسالت و نيز در اثر تکرار يک فعل ، همواره دچار خستگي و ضعف ميشود و قادر نيست فعل خود را مانند قبل انجام دهد.