چکیده:
علی اسفندیاری (نیما یوشیج) و علی احمد سعید (آدونیس)، از شاعران برجستة معاصرِ فارسی و عربی هستند که دستی بر اسطوره و رمزگرایی دارند. یکی از این اسطورهها «ققنوس» و «فینیق» است که از مشترکاتِ اساطیر ایرانی و سامی هستند. در این مقاله از شیوة توصیفی- تحلیلی با رویکرد تطبیقی استفاده شدهاست؛ به این ترتیب که نخست، طرح اولیه و ویژگیهای اساطیری ققنوس و فینیق، براساس منابع اسطورهای ایرانی و سامی بیان گردیده و سپس، به مسئلة بازتولید این اسطورهها در قالب شعر نو فارسی و عربی پرداخته شدهاست. در گام بعدی، این دو اسطوره از نظر وجوه تشابه و تفاوت و چگونگی کاربردشان در جهت بیان مسائل سیاسی- اجتماعی عصر نیما و آدونیس مقایسه شدهاند. یافتههای این تحقیق نشان میدهد که نیما و آدونیس، اسطورة «ققنوس» و «فینیق» را بهطور نمادین و با وجه شبهی تازه، متفاوت با اشعار پیشینیان، در سروده های خود بهکارگرفته اند که هم رمز و نمادی برای خود شاعر است و هم جهت القای مفاهیمِ سیاسی- اجتماعی مدّنظر ایشان بهکارگرفته شدهاست؛ به نوعی که هر دو شاعر، از این اسطوره برای مضمونی واحد و رسالتی مشابه بهره برده اند.
Ali Esfandiyari (Nima Youshij) and Ali Ahmad Saeed (Adonis) are among the eminent contemporary poets of Persian and Arabic literature, who had worked on mythology and symbolism. Phoenix, which is called "Qoqnus" in Persian and "Phiniq" in Semitic, is an example of common myths between Persian and Semitic mythology. Showing the transformation of the semantic functions of the mentioned myths during the course of time, while preserving the mystical structure, as well as the way these myths are used as one of the potential language capacities of Persian and Arabic poetry to express the political-social themes of the poet’s time are some of the requirements for doing the present research. This study has employed a descriptive-analytical method with a comparative approach. The findings of this study indicate that Nima and Adonis, in their poems, have used the myths of ''Qoqnus'' and ''Phiniq'' in a symbolic way, with a new point of similarity, different from the predecessor’s poetry, which are not only a symbol for the poets themselves, but also a way of expressing the political-social concepts they had in mind, in a way that both poets have used theses myths for a single theme and a similar mission.
خلاصه ماشینی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی شباهت های تفکر دو شاعر است و بیان اینکه نیما و آدونیس ، در بازآفرینی ققنوس ، همان برداشت پیشینیان را نداشته اند و دیگر اینکه هر دو شاعر، از این پرندة افسانه ای برای رساندن یک مفهوم بهره جسته اند، با این تفاوت که ققنوس نیما، علاوه بر رسالت اجتماعی- سیاسی، رسالت شعری نیز دارد.
(جواری، ١٣٨٨: ٣٠ – ١٧) در خصوص زندگی و شعر آدونیس نیز کتاب ها و مقالات بسیاری در دست است که میتوان به این موارد اشاره کرد: «من از آینده میآیم »، نوشتۀ عبدالحسین فرزاد؛ «آدونیس در عرصۀ شعر و نقد معاصر عرب »، از عباس عرب و نیز مقالۀ «تجلی ققنوس در اشعار آدونیس »، از هادی رضوان و سید حسن آریادوست که در آن ، به تحلیل و بررسی شخصیت های تاریخی، مذهبی و حوادثی می پردازد که به هر طریقی در شعر آدونیس تجلیگاه ققنوس شده اند و بیانگر تجدد و رستاخیز دوبارة بعد از مرگ و نابودی هستند (رضوان و آریادوست ، ١٣٩١: ١٣٨- ١١٧) اما تا کنون مقاله یا کتابی، این دو شاعر را کنار هم قرار نداده و بررسی تطبیقی میان ققنوس نیما و فینیق آدونیس انجام نگرفته است .
از نظر او، شاعر کسی است که چکیدة زمان خود باشد و بتواند ارزش ها و ملاک های زمان را در شعر خود منعکس سازد و به اصطلاح ، فرزند زمان خویشتن باشد؛ بر همین اساس ، نیما برای شعر زمانۀ خود، نوعی محتوای اجتماعی پیشنهاد میکند (رک : شمس لنگرودی، ١٣٨٧: ٢١١ و یاحقی، ١٣٨٥: ٥٣) که با مطالعه در شعر و نامه هایش ، میتوان این قضیه را که از امتیازات شعر اوست ، درک کرد.