چکیده:
مقالة حاضر، به بررسی و تحلیل مرحلة دوم از مناظرة امام صادق(علیه السلام) با زندیق مصری پرداخته است؛ چنانکه در قسمت پیشین آمد، امام(علیه السلام) در مرحلة اول مناظره، بهشیوة جدال احسن با زندیق به گفتوگو پرداخته و در این مرحله، بهشیوة موعظة حسنه (خطابه) وارد شده است.مضمون فرمایش امام(علیه السلام) این است که هر کس به وجوبِ وجودِ عالَم و بی نیازی آن از وجود صانع مدبر معتقد است، بهحکم ضرورت، باید حقیقت آن و حقیقت اجزای آن را بهخوبی شناخته باشد؛ زیرا هر چیز تا زمانی که واقعاً شناخته نشود، هیچ قضاوتی در بارة آن، نفیاً یا اثباتاً صحیح نیست.امام(علیه السلام) در این مرحله از مناظره، از در مماشات و مُجارات با زندیق وارد شدهو بر اساس نوع معرفتشناسی زندیق، که حسگرایی است، با او به گفتوگو پرداخته و از همان طریق، او را محکوم کرده و به اهدافش؛ یعنی بیرون آوردن وی از جهل مرکب و انتقال او به مرحلة گمان و از آنجا به مرحلة شک و تردید، رسیده است.همچنین امام(علیه السلام) برای همگان آشکار کرده است که زندیق مصری و امثال وی، جز ندیدن صانع، هیچ دلیلی بر ادعای خود ندارند. افزون بر این، آن حضرت، بی اعتباری گمان در مسائل اعتقادی را به زندیق یادآور میشود و به قاعدة عدم الوجدان در ردّ ادعای زندیق نیز استدلال میکند.
خلاصه ماشینی:
بنابراین، معنای عبارت این میشود که وقتی نهایت آنچه تو به آن رسیدهای، گمان است؛ پس تو انسان ناتوانی هستی؛ زیرا گمان، ناتوانی است؛ بهدلیل اینکه گمانکننده را به یقین نمیرساند (شريف شيرازي، 1430ق/ 1388ش، ص315) و اینکه امام7 در اینجا عجز را بر ظن حمل کرده و فرموده: «فاء فصحيه، فائي است که بر سر جزا وارد ميشود و بر محذوف بودن شرط دلالت ميکند؛ الْفَاء الفصيحة: هِيَ الْفَاء الدَّاخِلَة على جَزَاء الشَّرْط الْمَحْذُوف فَهِيَ تفصح عَن شَرطهَا وَتظهر» (قاضي عبدالنبي احمد نگري، 1975م، ج3، ص11).
1 به این بیان که امام7 در برابر زندیق، که منکر وجود صانع مدبر است، اینگونه مماشات و همراهی میکند که از اول دربارة ویژگیهای صانع مانند واجبالوجود و غنی مطلق بودن و مانند آن سخن نمی گوید و حتی اصل وجود صانع را نیز مسلّم نمیگیرد، بلکه با وی از این راه وارد میشود که اگر این عالَم، صانع مدبری داشته باشد، بهحسب ظاهر باید در جایی از زمین یا آسمان مستقر شده باشد.
» (جوادي آملي، 1386ش، ج3ـ1، ص529) همین معنا را اراده فرموده باشد، جای تأمل است؛ زیرا: اولاً: مقدمهچینی امام7 با طرح پرسشهایی از زندیق در اینباره که آیا به اطراف و اکناف زمین و آسمان و شرق و غرب عالم سفر کرده است یا نه و پاسخ منفی زندیق و سپس موعظة همراه با عتاب و اظهار شگفتی امام7 که فرمود: «آيا خردمند چيزى را كه نداند، منكر آن شود؟!»، همگي دلیل بر این است که امام7 میخواهد با شیوة مجارات و مماشات با زندیق مناظره کند؛ بهبیاندیگر، با زبان و در سطح علم او که صانع مدبر را در حد یک موجود مکانمند میپندارد، با او سخن بگوید و او را به این نکته ساده توجه دهد که آن صانع مدبری که تو او را انکار میکنی، چهبسا در یکی از همین اطراف و اکناف عالم باشد!