چکیده:
روابط علمای معتزلی و خلفای عباسی، از عصر هارون تا پایان واثق، نقش بسزایی در شکل گیری و جهت دهی به فضای سیاسی و فکری زمانه آنان داشت. این پژوهش، با استفاده از تحلیل کنش گرایانه و شیوه تبیین تاریخی با استفاده از منابع کلامی و تاریخی، سعی در بیان روابط دوسویه علمای معتزلی و خلفای عباسی دارد تا روشن شود این تعاملات در چه ابعادی بوده؟ و چه نتایجی دربرداشته است؟ یافته ها بیانگر آن است، با وجود آنکه این دوره به عنوان دوره همکاری معتزله و خلفای عباسی مطرح است، اما این روابط، تابعی از قواعد رفتاری دین مداران و سیاست مداران، ضرورت های حکمرانی خلفا و برخی پیامدهای آن بوده و ازاین رو، از یک مشی ثابت پیروی نکرده است
خلاصه ماشینی:
این پژوهش، با استفاده از تحلیل کنشگرایانه و شیوه تبیین تاریخی با استفاده از منابع کلامی و تاریخی، سعی در بیان روابط دوسویه علمای معتزلی و خلفای عباسی دارد تا روشن شود این تعاملات در چه ابعادی بوده؟ و چه نتایجی دربرداشته است؟ یافتهها بیانگر آن است، با وجود آنکه این دوره به عنوان دوره همکاری معتزله و خلفای عباسی مطرح است، اما این روابط، تابعی از قواعد رفتاری دینمداران و سیاستمداران، ضرورتهای حکمرانی خلفا و برخی پیامدهای آن بوده و ازاینرو، از یک مشی ثابت پیروی نکرده است.
سطوح رفتار سیاسی معتزله و خلفای عباسی رفتار سیاسی علمای معتزلی و خلفا، از دو عامل حمایت و خصومت نشئت میگرفت که در قالب سیاستها یا رفتارهای مختلف از سوی خلافت و معتزله اجرا میگردد؛ اما پاسخ به پرسشهای ذیل، در این مجال نمیگنجد: ـ چرا خلفای دوره اول، در میان نحلههای فراوان متوجه معتزلیان شدند؟ ـ آیا نیاز و ضرورت ایجاب میکرد یا سیاست و مهارت معتزلیان بود که توانستند نظر خلفا را به خود جلب کنند؟ ـ و نیز این تعامل و تقابل، چه تبعات و برآیندهایی برای موقعیت و جایگاه دوطرف در جامعه داشته است؟ نخستین خلفای عباسی، سفاح و منصور، برای ثبیت قدرت و مشروعیت خلافت عباسیان کوشیدند و علاوه بر ایرانیان و علویان، حمایت بیشتر جریانهای فکری جامعه را به دست آورند.