چکیده:
«خودتنهاگروی» یکی از چالش های مهم و جاری در فلسفه مغرب زمین است و شناخت زمینه ها و عوامل فلسفی پیدایش و گسترش آن، از جهات گوناگون اهمیت دارد. در این مقاله، بر پایه روش تحقیق کتابخانه ای به همراه تحلیل عقلی، نسبت خودتنهاگروی با فلسفه دکارت بررسی و ارزیابی شده است. ازاین رو نخست، خودتنهاگروی و دو گونه اصلی آن یعنی «خودتنهاگروی وجودشناختی» و «خودتنهاگروی معرفت شناختی» شناسانده و در ادامه شک های دکارت (شک فریبندگی حواس، شک خواب و شک خدای قادر و شیطان شریر) تبیین شده اند. افزون بر این نسبت هریک از این شک ها با خودتنهاگروی بررسی و میزان ثمربخشی آنها در اثبات خودتنهاگروی نمایانده شده است. در گام پایانی، نظریه معرفت دکارت، شناسانده و چگونگی تاثیر آن در زمینه سازی و گسترش دیدگاه های خودتنهاگرایانه در فلسفه مغرب زمین تبیین شده است.
خلاصه ماشینی:
"ک: مطهری، 1372، ج1، ص37؛ همو، 1369، ج3، ص153) و خود را در موضع رسمی یک سوفیست قرار میدهد و همه معرفت خود را یکسره خطا و غیرواقعنما میانگارد (البته در نگاهی دقیقتر باید گفت این شک، بهروشنی خودتنهاگرایانه است؛ زیرا دکارت معتقد است که اگر جهان حاصل فریب خدای قادر یا شیطان شریر است، شخص فریبخورده باید وجود داشته باشد.
ک: جانستون، 1991، ص5)؛ اما اشکال عمومی استدلالهای دکارت این است که اساسا اقامه استدلال به نفع سفسطه با اعتقاد ادعایی سوفیست یعنی یکسره خطا بودن ادراکات و یا ناتوانی مطلق انسان در تشخیص معرفت حقیقی از خطا، ناسازگار است؛ زیرا استدلالکننده میباید دستکم برخی صور قیاس را منتج بداند و نیز قائل به «استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین» باشد؛ وگرنه «نفی» و «اثبات»، در هریک از مقدمات قیاس او و همچنین در نتیجه قیاس او، دیگر تفاوتی ندارد و نقیض مدعا مانند خود ادعا، معتبر یا بیاعتبار است.
همچنین این استدلالها، مطلق معرفت یقینی را به ورای خود و ادراکات خود نفی نمیکنند؛ زیرا هریک در فرض صحت، مستلزم علم به تحقق موجود یا موجوداتی در خارج از «من فریفتهشده» است؛ ازاینرو «خودتنهاگروی معرفتشناختی» نیز که مستلزم نفی هرگونه معرفت به ورای خود و ادراکات خود است، با اینگونه استدلالها اثبات نمیگردد (راهکار شناساندن ناکارآمدی این شکها و نیز روش بنیادین ابطال یا نمایاندن نادرستی خودتنهاگروی آن است که با نظامسازی معرفت، بر پایه واقعنمایی بدیهیات، وجود یک یا چند چیز در خارج، اثبات شود، مبانی و لوازم ضروری برای پیمودن این مسیر، از سوی حکمای مسلمان، فراهم آمده است ـ مانند تبیین علم حضوری و خطاناپذیری آن و بداهت اصل امتناع تناقض و انکارناپذیری آن ـ که خود موضوع پژوهش دیگری است)."