چکیده:
هیوم با رویکرد تجربهگرایانهاش تاثیر بسزایی بر فلسفه مدرن گذاشت. وی در نخستین و مهمترین کتاب فلسفی خود، رسالهای درباره طبیعت آدمی، به تبیین جوهریت و اینهمانی ذهن و احوال ذهنی پرداخت. در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی-انتقادی، دیدگاه هیوم نقد و بررسی میشود. هیوم در موضع سلبی خود، با استناد به برخی مبانی مبهم یا مخدوش، جوهریت و اینهمانی و بساطت کامل ذهن را بدون انطباع و در نتیجه، بدون ایده و بیمعنا دانست؛ اما در موضع ایجابی خود، از جوهریت و اینهمانی ناقص احوال ذهنی دفاع کرد؛ ولی در نهایت به سبب تناقضات موجود در موضع ایجابی، به رجحان شکاکیت حکم داد. شکاکیت در فلسفه هیوم، به معنای فقدان شرح متافیزیکال رضایت بخش نسبت به اعتقادات طبیعی(نه فقدان خود اعتقادات طبیعی) است. مشکل اساسی تبیین هیوم، غفلت از علم حضوری و کارکرد عقل در تنبّه به آن است. به نظر میرسد با استناد به علم حضوری میتوان تبیین قانعکنندهتری از جوهریت نفس و تمایزش با پدیدهها و حالتهای نفسانی ارائه داد؛ برایناساس جوهری به نام نفس وجود دارد که حالات نفسانی قائم به آن هستند.
خلاصه ماشینی:
"موضع سلبی هیوم درباره اینهمانی شخصی ذهن هیوم پس از آنکه نشان داد که ایده جوهر ذهنی، ایدهای پوچ و فاقد معنایی قابل فهم است و باید آن را کنار نهاد، با این پرسش روبهرو میشود که در این صورت، معیار اینهمانی شخصی (personal identity) چیست؛ یعنی بر چه اساسی است که یک شخص (person) یا خود انسانی (self)، در زمانها و مکانهای مختلف، خودش را یکی میداند.
بنابراین موضع سلبی هیوم، ناقد و نافی تبیین متافیزیکالی است که عموما فیلسوفان از اسناد اینهمانی به ذهن ارائه میکنند و برای تبیین آن، دست به دامان اصولی مجعول و نامعقول میگردند؛ مثلا برای پنهان کردن انقطاع، وجود بههمپیوسته را جعل میکنند و برای پنهان ساختن تغییر، ایده جوهر روح را جعل مینمایند؛ اما هیوم اگرچه از این مجعولات دوری میجوید، هیچگاه این اسناد را نفی نمیکند، بلکه آن را به یکی از تمایلات ما مستند میسازد.
مسلما خواننده هوشیار، تناقض موجود در این استدلال را درمییابد: از سویی هیوم از ناتوانی فهم آدمی از درک نسبت میان وجودات متمایز سخن میگوید و از سوی دیگر، مدعی وجود نسبتهای سهگانه میان احوال ذهنی متفاوت میشود؛ اما فعلا به این تناقض نمیپردازیم؛ چراکه هیوم خود در ضمیمه رساله به آن اشاره میکند و در قسمت بعد آن را توضیح خواهیم داد."