چکیده:
نظریه تاریخمندی قرآن، ادعایی است که از سوی برخی مسلمانان نوگرا به تبعیت از مستشرقین، تکرار شده است. آنها هر اصلی که در تعارض با ایده تاریخیت باشد منکر و هر امری را که در توجیه اصل تاریخیت کارآمد باشد با بازخوانی آن، به نفع مدعای خود تفسیر میکنند. توجیه ملازمه بین سبک گفتاری قرآن با نظریه تاریخیّت و عصری بودن برخی احکام آن در راستای ادعای حیث گفتمانی وحی و رابطه دیالکتیک متن با واقع از سوی نصر حامد ابوزید یکی از این موارد است. بررسی این دیدگاه از جهت تقابل با جاودانگی اسلام و احکام ثابت آن حائز اهمیت است. این مقاله بهروش توصیفی تحلیلی و به هدف نقد و بررسی ادعای فوق نگاشته شده است تا معلوم گردد ادعای ارتباط بین گفتاری بودن و تاریخیت، با اشکالات متعدد عقلی و نقلی، مواجه است و موارد فراوانی مانند برخورداری قرآن از بطون و ژرفایی نامتناهی، و سازوکارهای بهره برداری ازآن تا قیامت در نقض ادعای فوق وجود دارد.
خلاصه ماشینی:
"طبق این اصل و با اتکا به مبانی کلامی متعدد و ادله و شواهد فراوان عقلی و نقلی، معتقدیم هرچه از منابع وحی و رسالت در مورد احکام شرع در دست ماست ـ صرفنظر از برخی آیات، مانند آیه ولایت که شأن نزول خاصی دارند و ناظر به موقعیت ویژهای هستند ـ مربوط به همه زمانها و مکانها است و سبک گفتاری بودن ساختار وحی، منافاتی با ادعای فوق ندارد؛ چنانکه غیر از معتقدان به تاریخیت قرآن، مفسران و قرآنپژوهان دیگری به اصل «گفتاری بودن وحی» و اهمیت آن به ویژه در تفسیر براساس ترتیب نزول توجه داشته و آن را از مبانی تفسیر تنزیلی برشمردهاند؛ (بهجتپور، 1392: 120) اما در عین حال، هیچ تلازمی، بلکه هیچ ارتباطی بین گفتاری بودن و تاریخمندی قرآن نمیبینند؛ بلکه گفتاری بودن وحی را امری مفروغعنه و صرفا وسیلهای برای امکان تخاطب با مردم برای رساندن پیامهای الهی میدانند.
(مکارم شیرازی و دیگران، 1387: 355 ـ 351) فقهای شیعه از آغاز غیبت کبرا به بعد توانستهاند از طریق اجتهاد، احکامی را که در زمان پیامبر اکرم و ائمه موضوعیت نداشته یا امکان طرح آنها نبوده یا اینکه تغییر مصداق دادهاند، با تطبیق کلیات بر جزئیات و به دست آوردن ملاکات نفسالامری احکام، ضمن اجتناب از جمودگرایی و تفسیر به رأی، متناسب با شرایط زمان و از منابع معتبری چون قرآن و سنت معصومین و ملازمات عقلی استخراج کنند و همراه با تأیید اصل خاتمیت، جاودانگی و جهانشمولی دستورات قرآن، پاسخگوی شبهه تحول و تغییر در احتیاجات و مناسبات جوامع بشری باشند و حضور دین در همه عرصههای زندگی اجتماعی را اثبات کنند؛ وگرنه اگر شرع، صلاحیت پاسخگویی به این مسائل را نداشت یا آن را به سلیقه شخصی افراد یا تأویل وامیگذاشت، از دین چیزی باقی نمانده بود."