چکیده:
عدالت یکی از دغدغه های مهم همه باورها، ادیان و مذاهب است که از جنبه های مختلف نظری، فلسفی و جامعه شناختی قابل بررسی است. در این نوشتار به مقایسه دیدگاه دو مکتب اسلام و لیبرالیسم درباره مبنای عدالت می پردازیم و در این راستا دو اندیشه قرارداد اجتماعی و مهدویت را که هر دو تاملی نظری و ادعای جهان شمولی در این مورد دارند، بررسی می کنیم. سوال اصلی آن است که مبنای عدالت در اسلام و لیبرالیسم چه تفاوتی دارد و بر اساس آن، چه اندیشه ای درباره عدالت شکل گرفته است؟ نگارنده با روش تحلیلی و مقایسه ای این فرض را مطرح می کند که، عدالت در لیبرالیسم به دلیل ابتناء بر نظریه قرارداد اجتماعی، امری نسبی و مبتنی بر آراء شهروندان است و در نتیجه مبنای ذاتی و نفس الامری برای عدالت وجود ندارد. رضایت اکثریت در هر امری، عادلانه تلقی می شود و الگوی عملی آن، نظام سیاسی آمریکاست. اما در اسلام و اندیشه مهدویت، بر اساس بینش توحیدی، مبنای عدالت، بر اموری ذاتی و نفس الامری بنا شده، آفرینش و نظام هستی بر اساس عدالت شکل گرفته است و انسان با فطرت خود آن را شهود می کند. عدالت مهدوی بر اساس اندیشه مهدویت، با ظهور حضرت مهدی در همه زمینه ها اجرا می شود و چون امری فطری است با رضایت عمومی همراه است. این مسئله می تواند مهم ترین مشکل جوامع امروزی را که نارضایتی از عدالت است حل کند.
Justice is one of the important anxieties of all beliefs and religions which can be investigated from different aspects of abstract، philosophical and sociological. In this research we compare Islam and liberalism about the basis of Justice; to reach our goal، we investigate two ideas of social contract and Mahdaviyat Both of which have abstract thoughts and extended claim in this domain. The main question is that what is the difference between the basis of Justice in Islam and liberalism and based on that what ideas are made about Justice. The writer poses ،by analytic- comparative method، this theory that says justice in liberalism is partial and based on the idea ideas of citizens because it is based on the theory of social contract; as a result، there is no internal basis for justice. Consensus in every Affair is considered just and fair. And it's practical pattern is the political system of the United States of America. But in Islam and the idea of Mahdaviyat، based on monotheistic idea، Justice is based on internal affairs. The whole universe and being system is created on the basis of justice. And human beings Feel it by their nature. Madhavi Justice based on the idea of Mahdaviyat will be executed in all aspects by the appearance of Mahdi (peace be upon him). And because it is something natural، it has consensus. This issue can solve the most important problem of nowaday societies which is dissatisfaction of Justice.
خلاصه ماشینی:
"سوال اصلی آن است که مبنای عدالت در اسلام و لیبرالیسم چه تفاوتی دارد و بر اساس آن، چه اندیشهای درباره عدالت شکل گرفته است؟ نگارنده با روش تحلیلی و مقایسهای این فرض را مطرح میکند که، عدالت در لیبرالیسم به دلیل ابتناء بر نظریه قرارداد اجتماعی، امری نسبی و مبتنی بر آراء شهروندان است و در نتیجه مبنای ذاتی و نفسالامری برای عدالت وجود ندارد.
5. در اندیشه مهدویت، ارزشهای اخلاقی مطلق و ابدی در چارچوب توحید وجود دارد و انسانهای متدین با فطرت عدالتخواهی خود معیارهای کلی و فراگیر را در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هدفگیری میکنند و حضرت مهدی( زمانی ظهور میکند که همه مکاتب بشری ارزشها و تمایلات خود را اجراء کردهاند ولی افراد و جوامع تشنه عدالت توحیدی هستند و آن حضرت ارزشها و اخلاقیات اسلامی را مجددا احیاء میکند.
اما بر اساس رضایتمندی موجود در نظریه قرارداد اجتماعی و ابتناء لیبرالیسم بر اصولی مانند اومانیسم، تکثرگرایی، فردگرایی و نسبیتگرایی درباره عدالت نمیتوان به ارزشهای مطلق تمسک جست، در نتیجه عدالت، امری نسبی و مبتنی بر اراده دلبخواهی شهروندان خواهد شد و هیچ گونه معیار و مناطی برای بررسی صحت و سقم چنین عدالتی وجود ندارد و لذا در حوزه اخلاق، فضایل و رذایل در یک رتبه قرار میگیرند و در نتیجه؛ دیدگاههای اصحاب قرارداد اجتماعی و از جمله رالز نمیتواند معیارهای کلی و فراگیر ارائه کند و دلبخواهی بودن ارزشها توجیهی برای برتری لیبرالیسم و باورهای رقیب فراهم نمیکند."