چکیده:
رشد تکنولوژی و پیشرفت ماشینیزم، در دنیای مدرن کنونی، تبدیل به یکی از علّتهای اساسی در توّجه به کوتاهگرایی شده است. این کوتاهگرایی که از آن با عنوان سبکی مینیمالیستی نیز یاد میشود، جریانی است که تمامی ابعاد زندگی، از هنر و شعر و داستان گرفته تا پیامکها و ایمیلها را دربرگرفته است! مینیمالهای ادبی، آثاری کوتاهند، که در آن نویسنده به یاری یک طرح منظم، شخصیّتی اصلی را در یک واقعه اصلی نشان میدهد و این اثر بر روی هم تاثیر واحدی را القا میکند. سبک مینیمالیستی تقریبا مرز بین شعر کوتاه و جمله کوتاه است. با این وجود که برخی بر این باورند که مینیمالها رهآورد این روزگارند، در این پژوهش بر آن شدیم تا به بررسی کوتاه گرائیهایی در قالب ابیاتی داستانی و ویژگیهای این نوع در دیوان شمس بپردازیم، تا نشان داده شود که داستانهای گنجانده شده در عباراتی کوتاه، اگرچه امروزه پررنگتر شده اند و از عنایتی کثیر بهره میبرند، اما در حقیقت ریشه در آثار ادیبان کهن ما دارند.
خلاصه ماشینی:
همچون ابیات ذیل که به عنوان شاهد مثالهـایی از ایـن ویژگـی مطرح میگردند: همـچو کتابیست جـهان ،جامع احکام نهـان جان تو سر دفتر آن فهم کن این مسئله را شادهمی باش و ترش ،آب بگردان و خمش باز کـن از گـردن خـر مشــغلة زنــگله را (کلیات شمس تبریزی ، غزل ٤٠) در این دو بیت ، مولانا با طرحی ساده از جهان و تشبیه آن به کتـاب درسـی را بـه ایـن ابیات القا نموده و در پس این سادگی پندی ظریف اما مهم را به انسانها میدهد که تا به این دوران نیز صادق است و آن اینکه در این زمانه وقت خود را به مشغولیت بـرای امـور نـاچیز صرف ننمایید و از آنها روی بگردانید.
نمونه های زیر نشان دهندة ایجاز در داستان بیتهای دیوان مولانا میباشند: تو مپرس حـال مجنون که ز دسـت رفت لیلی تــو مپرس حـال آزر که خلــیل آزر آمـــد (کلیات شمس تبریزی ، غزل ٧٧٢) در این بیت مولانا تنها از یک بیت به طور خلاصه وار برای بیان مقصـودی بـزرگ بهـره برده و در این چنین عباراتی است کـه عـلاوه بـر دریافـت داسـتان و پنـدی بـزرگ در دل قطره ای کوچک از جانب خواننده ، نیز او را به مفهوم عبارت «خیر الکلام ما قل و دل » که از دیرباز در فرهنگ ما مصداق کاملی دارد، رهنمون میسازد.
عـــــازر وقتــــم بدمـــت ای مســــیح حــشـر شــدم از تــک گـــور فنــــا (همان ، غزل ٢٥٥) در اینجا نیز داستان از اختصار تک بیت بودن بهره برده و در این قالب با توجه به اینکـه طرح اصلی در غزل عموما عشق است ، مولانا به عنوان راوی در ایـن داسـتان خـود را عـازر دانسته و معشوق را در نقش مسیح زنده کننده و اما صـد البتـه دوبـاره بـا عشـقی حقیقـی دانسته است .