چکیده:
هدف پژوهش حاضر آسیبشناسی فرهنگ یادگیری دانشجویان رشتههای علوم انسانی است. پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ نحوه گردآوری داده با رویکردی کیفی به روش موردی تبیینی انجام شد. در این پژوهش به مصاحبه نیمهساختمند با 14 نفر از اعضای هیئت علمی و مدیران آموزشی و 18 نفر از دانشجویان رشتههای علوم انسانی پرداخته شد. جهت تحلیل نتایج مصاحبه به تحلیل محتوا با استفاده از شیوه مقولهبندی پرداخته و چون روند انجام مصاحبه بر اساس چارچوب مفهومی به دست آمده از بررسی پیشینه بود، لذا از روش قیاسی (کل به جزء) در تحلیل محتوا و مقولهبندی دادههای کیفی استفاده شد. مقولات به دست آمده مطابق با چارچوب بررسی فرهنگ یادگیری سطوح سهگانة فردی، نهادی و تعاملی طبقهبندی گردید. براین اساس، سطح فردی شامل، انگیزه یادگیری، نقش یادگیرنده، انتظارات دانشجویان از یادگیری، وظایف یادگیرنده میشود. سطح نهادی با ابعاد تقدیر و تشویق نوآوری آموزشی، قوانین رسمی و غیر رسمی، بهبود کیفیت زمینه یادگیری، توسعه هیئت علمی، توانمندسازی ظرفیت آموزش ارائه گردید و سطح تعاملی نیز دارای ابعاد فضای یادگیری، ساختار محتوا، اهداف، رسانه، ارزشیابی، روابط اساتید با دانشجویان، استاد، چارچوب زمان است. بهبود فرهنگ یادگیری دانشجویان نمایانگر اعتبار و ارزشمندی فعالیتها و اقدامات آموزشی گروههای تحصیلی علوم انسانی بوده و میتواند در کیفیت عملکرد آنها اثرگذار باشد، لذا یافتههای پژوهش در توسعه فرهنگ یادگیری دانشجویان رشتههای علوم انسانی موثر است.
خلاصه ماشینی:
سطح نهادي با ابعاد تقدير و تشويق نوآوري آموزشي، قوانين رسمي و غير رسمي، بهبود کيفيت زمينه يادگيري، توسعه هيئت علمي، توانمندسازي ظرفيت آموزش ارائه گرديد و سطح تعاملي نيز داراي ابعاد فضاي يادگيري، ساختار محتوا، اهداف ، رسانه ، ارزشيابي، روابط اساتيد با دانشجويان ، استاد، چارچوب زمان است .
در اين پژوهش براي تعيين عناصر موثر در فرهنگ يادگيري، چارچوب فرهنگ يادگيري اولر (٢٠١٠) را مد نظر قرار داده و ١٧ عنصر در سه سطح فردي با ابعاد: (انگيزه يادگيري، نقش يادگيرنده ، انتظارات دانشجويان از يادگيري، وظايف يادگيرنده ) نهادي با ابعاد: (تقدير و تشويق نوآوري آموزشي، قوانين رسمي و غير رسمي، بهبود کيفيت زمينه يادگيري، توسعه هيئت علمي، توانمندسازي ظرفيت آموزش ) و تعاملي با ابعاد: (فضاي يادگيري، ساختار محتوا، اهداف ، رسانه ، ارزشيابي، روابط اساتيد با دانشجويان ، استاد، چارچوب زمان ) براي آسيب شناسي فرهنگ يادگيري مد نظر قرار گرفتند.
از ضعف هاي اساسي مطرح در اين مقوله ميتوان به فشار قوانين آموزشي بر کنترل زماني فرايند يادگيري از طريق تعيين تعداد واحدهاي آموزشي براي هر درس در سرفصل دروس و هماهنگ نمودن برنامه زماني اين کلاس ها مطابق با زمان استاد براي تدريس ، بدون توجه به مناسبات اجتماعي و فرهنگي دانشجويان اشاره نمود.
مقوله اهداف يادگيري: در رابطه با آسيب ها و نقاط ضعف اين مقوله عده اي از صاحبنظران مواردي را بيان داشتند، به طور نمونه يکي از اعضاي هيئت علمي رشته علوم تربيتي در رابطه با اين مسئله ميگويد: «طرح هايي براي بازنگري و تدوين اهداف آموزشي هست ، اما تغييرات محتوايي و متدولوژي صورت نگرفته است .