چکیده:
منطقه آسیای مرکزی و اوکراین به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک و دارا بودن ذخایر انرژی برای قدرتهای بین-المللی از جمله امریکا، قدرتهای اروپایی، روسیه و چین اهمیت خاصی دارد. رقابت بازیگران مختلف منطقه-ای و فرامنطقه برای نفوذ هرچه بیشتر در این منطقه و نیز چالشهای متعدد زیست محیطی، امنیتی و اقتصادی باعث شد تا آسیای مرکزی و اوکراین به یکی از مناطق بسیار حساس جهانی و نیز عرصه کشمکش های داخلی و بحران های متعدد تبدیل شود. این منطقه همواره صحنه نفوذ و منازعات قدرت های بزرگ عرصه بین الملل بوده و حضور بازیگران فرامنطقه ای و عدم ثبات در این منطقه می تواند بر امنیت و منافع کشورهای ایران، آسیای مرکزی و روسیه نیز تاثیر بگذارد. سوال مهم پژوهش حاضر، این است عوامل و موانع مهم همگرایی موثر کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز کدامند؟ یافته های تحقیق نشان می دهد که مهمترین این دلایل را باید در دو دسته از موانع داخلی یا منطقه ای و خارجی یا فرامنطقه ای جستجو کرد. عواملی که در کنار یکدیگر مانع آن شده اند کشورهای این منطقه حساس نتوانند با یکدیگر همکاری موثری داشته باشند. یافته های پژوهش نشان می دهد روندهایی مانند شیوه های اقتدارگرایانه حکمرانی، حمایت های عربستان سعودی از ترویج وهابی گری، رشد معنادار تحرکات تروریستی و افراطی، موقعیت ژئوپلتیکی آسیای مرکزی در کنار حضور چند هزار نفری تندروهای منطقه در سوریه، دارا بودن منابع غنی نفت و گاز، حکومت اقلیت حاکم بر اکثریت، عدم آگاهی لازم مردم از اسلام واقعی، محدود کردن اسلام به علمای دولتی، نفوذ و حضور عناصر سلفی در روسیه و تاثیر شگرف آنان بر مهاجرین کاری، فقر و محدودیت های شدید زندگی و بسیاری مشکلات بزرگ و کوچک دیگر از جمله مهمترین فرضیه های قطعی بودن محوریت بحران در اوراسیا تلقی می گردد. این پژوهش در صدد تبیین عوامل و موانع همگرایی کشورهای آسیای مرکزی و نیز پرداختن به عواملی است که صلح و ثبات منطقه آسیای مرکزی و پیرامون ان و نیز اوکراین را تهدید می کند.
خلاصه ماشینی:
منطقه آسیای مرکزی و قفقاز پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دلیل اهمیت ژئوپلیتیکی و همجواری با کشورهای مهمی چون روسیه ، چین و ایران و مناطق بحرانی چون افغانستان، منابع عظیم انرژی، چالشهای امنیتی مانند تروریسم ، بنیادگرایی و مواد مخدر، از جمله مناطقی به شمار می رود که در کانون توجه غرب به خصوص امریکا قرار گرفت و واشنگتن و ناتو کوشیدند تا به صورتهای مختلف از جمله اعطای کمکهای مالی و نظامی ، گسترش فعالیتهای ناتو، احداث پایگاههای نظامی ، حمایت از جریان انقلابهای رنگی و غیره، دامنه نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد.
بدون ورود به چگونگی ساختار پیچیده حرکت اسلامی ازبکستان، مایلم به این نکتـه اشـاره داشـته باشم که شبه نظامیان یکی از جناحهای این حرکت دارای پایگاههای خود در «بداخشـان» افغانسـتان بوده ضمن این که در چند آستان شمالی این کشور قرارگاهها و اردوگـاههـای آموزشـی در اختیـار دارند و از حامیان بانفوذی در کابل (زیرساخت های ارتباطی و صدور اسناد قـانونی بـرای تـردد بـه جمهوریهای آسیای مرکزی) و کانالهای تأمین مالی از طریق کشورهای عربی برخـوردار بـوده و به طور غیرمستقیم با ساختارهایی مرتبط مـی باشـند کـه تحـت کنتـرل سـازمان «سـیا» قـرار دارنـد (علوی زاده ، ١٣٩٣: ١-٢).
همین طور زمینه بالقوه ای برای ایجاد «بی ثباتی قابل کنترل» فراهم می شود که از آن با توجه به شرایط خاص سیاسی و به منظور تشدید فشار بر روی هر یک از دولت های منطقه که در «وضع بحرانی » قرار گرفته است ، بهرهبرداری صورت می گیرد تا از این طریق بتوان آنها را وادار به اتخاذ تصمیمات موردنظر در ازای مهار بحران کرد.