چکیده:
ابوالبرکات بغدادی در سنت نقادی اندیشه ابنسینا جایگاه ویژهای دارد. او متفکری است که از دیدگاه ذهنگرایانه به نقد ابنسینا پرداخته است. او به این منظور، دو شاهد مثال آورده است که میتوان گفت نوآوری ابوالبرکات بهشمار میرود: 1. طرح نظریه حد مفهومی بهعنوان بدیل حدّ حقیقی؛ 2. قراردادن جهت حکم در جایگاه جهت حمل. آنگاه این دو اندیشه در متون منطقی، تبارشناسی و تحلیل شدهاند که چگونه در منطقنگاریهای پس از ابوالبرکات به کار رفتهاند. نظریه حد مفهومی بهعنوان بدیل حد حقیقی ریشه در نامگذاریهای ما بر اشیاء دارد. به این معنا که اشیاء بر اساس معرفت حاصل از آنها نامیده میشوند. پس به جای تمنای رسیدن به معرفت اشیای خارج، باید به حیطه آگاهی خویش و آنچه از اشیاء بر ما پدیدار میشود، خرسند بود. طرح جهت حکم به جای جهت حمل، نظریهای است که مفهومی تازه در موجهات مطرح میکند. اگرچه بنا بر تحلیل ارائهشده، این نظریه بنا بر مسلمبودن مقدمات قیاس در موجهات کارایی نخواهد داشت. در این پژوهش روشن میشود ابوالبرکات در هر دو نظریه، متفکری ذهنگراست که به حیطه آگاهی بسنده میکند. مضاف بر اینکه هر دو مفهوم در بدنه اندیشه ابنسینا وجود دارند؛ اما ابوالبرکات آنها را در غیر جایگاه خویش نشانده است.
خلاصه ماشینی:
ابن سينا پيش تر در رساله الحدود صعوبت «حد حقيقي» را اين چنين مطرح کرده است : الف ـ چگونه ميتوان يقين کرد چيزي که به عنوان جنس قريب محدود ذکر ميشود، واقعا جنس قريب آن است و پايين تر از آن جنس ديگري وجود ندارد؛ ب ـ لازم شيء، حتي در عقل ، از شيء منفک نميشود، پس چگونه ميتوان مطمئن بود که لازم شيء را به جاي ذاتي برنگرفته ايم ؛ ج ـ چگونه ميتوان فهميد فصل يا تمام فصول شيء جمع آوري شده است (ابن سينا، ١٣٦٦، ص ٧٦).
او اين قول را که ماده امر نفس الامري و جهت ، علم و شناخت ما از آن است ، غيرصائب ميداند(همان ، ص ٨٥) و در ادامه به بيان قضيه مطلقه و وجوديه چنان که نزد ابن سينا مشاهده ميشود، اشاره و خاطرنشان ميکند همان گونه که قضيه ثنائي بالطبع وجود ندارد، بالطبع نميتوان قضيه مطلقه در ذهن داشت .
ابوالبرکات در باب موجهات ، امکان و ضرورت و امتناع را مقسم قرار داده و هر کدام را به لحاظ وجود و به لحاظ ذهن تقسيم کرده و سپس گفته است «ماده » احوال وجودي قضيه و «جهت » حکم و اعتقاد ذهني بدان است .
ابوالبرکات نخستين کسي است که «جهت حکم » را به صراحت و به عنوان «جهت » ذکر ميکند، شيخ اشراق نيز جهت حمل را به بخش محمول منتقل کرده است .
شيخ اشراق جهت حکم را جهت قضيه ميخواند و کيفيت نسبت قضيه را به لحاظ آن که حکايت گر از خارج است ، جزء محمول کرده است ؛ اما ابن سينا به بهترين شکل خطاي چنين پنداري را در کتاب برهان برملا ميسازد.