چکیده:
تاریخ « شهر ایرانی » موضوع بسیار مهمی است، بدان دلیل که، شناخت آن باید در راستای کشف و شناخت چیستی و چگونگی پدیدة شهر و شهرنشینی در تاریخ سرزمینی کهن باشد. اما تحقیق دراین موضوع قدمت چندانی ندارد، نخستین تحقیقاتی که، در نتیجه، مسائلی را در این زمینه مطرح کرده اند، پژوهش هایی هستند که بر اثر اهدافی دیگر شکل گرفت هاند؛ در حدود نیم قرن پیش تحقیق در جستجوی علل عقب ماندگی ایران منجر به پژوهش ها و نظریه پردازی هایی در موضوع زندگی اجتماعی در ایران و به تبع آن در موضوع شهرنشینی ایران شد. این تحقیقات عمدتا بر مبنای رو شهای کلاسیک علمی با محور تحلیل شیوة تولید» شرایط اقتصادی شکل گرفته اند و بعضا بر مبنای نظریة و تبیین شهر و « زندگی جامعة ایرانی » مارکس به تحلیل « آسیایی شهرنشینی ایرانی پرداخته اند. تحقیقات متاخر هم، که مستقیما به موضوع شهر در ایران پرداخته و نظری ههایی را در این زمینه مطرح کرده اند نیز، متکی بر بینش و روش علمی حاکم بر تحقیقات پیشین هستند. گذشتگان « زندگی اجتماعی » با توجه به هدف علم تاریخ که شناخت
است و با این باور که شهر ایرانی یک پدیدهی تاریخی است و پیچیدگیهایی دارد که، با روشهای تقلیلگرای علمی نمی توان به شناخت و تبیین درست آن نائل شد، به نظر میرسد که پژوهش در تاریخ شهر ایرانی نیازمند بینش و روشی متفاوت از آن چیزی است که تاکنون اعمال شده است، به بیان دیگر رویکردی لازم است که بتواند پرده از مردمانی که وابسته به تاریخی بسیار کهن بود هاند « زندگی اجتماعی » زوایای گوناگون برگیرد، یعنی ماهیتی تاویلگرا و پدیدارشناختی، جامع، و کلنگر داشته باشد. امروزه رویکرد ساختارگرا در علم انسانشناسی فرهنگی و نیز دیدگاه سیستمی در تحقیقات شهری، زمینة علمی مناسب این نوع پژوهش را فراهم کرد هاند. ساختارگرایی خود نامیده است. « انسانشناسی تاریخی » مبحثی در علم تاریخ دارد که استروس آن ر ا علمی که روشهای تحقیق در تاریخ و اسطوره را به هم نزدیک میکند و راهگشای تحقیقات تاریخی در جوامعی است که، تاریخ آنها با اساطیر پیوند دارد.
مقالة حاضر نشان می دهد که پژوهش در پدیده تاریخی شهر ایرانی، تحقیقی بر است که، به علت مباحث خاص فرهنگی، « شهر ایرانی » محور کشف و فهم معنای حضور همزمان شیو ههای مختلف زندگی اجتماعی در سرزمینی با ویژگی های اقلیمی پیچیده و متنوع، و قدمت زیاد و پیوند تاریخ و اسطوره در آن، درگیر غوامضی است که فرا رفتن از رویکردهای علمی کلاسیک و روی آوردن به مباحث علمی متاخر در حوزهی انسانشناسی فرهنگی و انسانشناسی تاریخی را ایجاب می کند