چکیده:
جهانی شدن، مظهر دورهای از دگرگونی و تحولات اساسی در زندگی انسانهاست که بر همه عرصههای اجتماعی و با ابعاد متفاوت تاثیر گذاشته است. درباره مفهوم جهانی شدن، تفسیرهای متفاوتی وجود دارد که منبعث از روشها و گفتمانهای خاصی است و نوع مواجهه کشورها و فرهنگها با یکدیگر را ترسیم میکند.غرب و ایالات متحده آمریکا به مثابه بازیگران کلیدیدر عصر جهانی شدن، برمبنای نگرش منحصر به فردی که به این مفهوم دارند، میکوشند تفسیر معین و مشخصی از جهانی شدن عرضه کنند که همه روایتهای دیگر را به حاشیه میبرد و خود به مرجع راستی آزمایی در مواجهه با تفسیرهای متقابل و رقیب تبدیل میشود. این نگاه آمریکا که با امکانات هرمنوتیک روش شناختی قابلیت فهم و توضیح پیدا میکند، به مفهوم و معنای موردنظر مولف(غرب) باور دارد و وجود تفسیرهای متکثر را رد میکند.سوال اصلی مقاله این است که براساس امکانات هرمنوتیک روشی، مبانی تفسیر ایالات متحده آمریکا از جهانی شدن کدام است واین تفسیر چه تاثیری بر مواجهه این کشور با انقلاب اسلامی دارد؟ فرضیه مقاله باور دارد که «ایالات متحده آمریکا براساس سه اندیشه استثناگرایی، پایان تاریخ و جنگ تمدنها، حامل تفسیری تک بعدی و معین از جهانی شدن است که در نزد منتقدان به جهانی سازی معروف شده است. در مواجهه با این تفسیر تحمیلی و سلطهجو، انقلاب اسلامی با به چالش طلبیدن آموزههای لیبرال سرمایه داری و آمریکا، نگرشی چند بعدی و کثرت گرایانه به جهانی شدن دارد و به تعاملی عزتمندانه و سازنده با دیگر ملتها و فرهنگها میاندیشد».
خلاصه ماشینی:
تحلیل تقابل آمريكا با انقلاب اسلامی در عصر جهانی شدن از منظر هرمنوتیک روشی محسن رضائي جعفري / عليرضا آقاحسيني علي علي حسيني محمدرضا دهشيري چکیده جهانی شدن، مظهر دورهای از دگرگونی و تحولات اساسی در زندگی انسانهاست که بر همه عرصههای اجتماعی و با ابعاد متفاوت تاثیر گذاشته است.
غرب و ایالات متحده آمریکا به مثابه بازیگران کلیدی در عصر جهانی شدن، برمبنای نگرش منحصر به فردی که به این مفهوم دارند، میکوشند تفسیر معین و مشخصی از جهانی شدن عرضه کنند که همه روایتهای دیگر را به حاشیه میبرد و خود به مرجع راستی آزمایی در مواجهه با تفسیرهای متقابل و رقیب تبدیل میشود.
در مواجهه با این تفسیر تحمیلی و سلطهجو، انقلاب اسلامی با به چالش طلبیدن آموزههای لیبرال سرمایه داری و آمریکا، نگرشی چند بعدی و کثرت گرایانه به جهانی شدن دارد و به تعاملی عزتمندانه و سازنده با دیگر ملتها و فرهنگها میاندیشد».
این تفسیر دیرپا با وقوع تحولات اساسی در عرصههای سیاسی اقتصادی و ارتباطی و فرهنگی و افزایش وابستگی متقابل میان دولت – ملتها شکل نویی به خود گرفته است که در چارچوب مفهوم جهانی شدن تعریف میشود.
به علاوه، در بیشتر جوامع، مردم نمیتوانند قدرت، فرهنگ، صادرات، و هجوم فرهنگی آمریکایی را تشخیص دهند و همه آنها یک جا بستهبندی شده است (Friedman, 1998: 7) لوموند دیپلماتیک با انتقاد از این انحصارگری و قرائتی واحد از جهانی شدن، آن را چهره نوی امپریالیسم ایالات متحده آمریکا توصیف میکند: هژمونی آمریکا، فرهنگ و ایدئولوژی را هم شامل میشود و سلطه آن به سطح نمادین گسترش یافته است.