چکیده:
در روایت فیلیپ داروس از تاریخ نقد ادبی در اروپای پس از جنگ، سه دوره اصلی از هم متمایز میشوند: نخست دورهای صورتگرا و ساختارگرا، با محوریت رویکردهای زبانی و زبانشناختی، که داروس آن را واکنشی منفی به فجایع جنگ و نمودگار میل به از یاد بردن تاریخ میداند. دوم دوره بازگشت تاریخ به مطالعات ادبی و قرار گرفتن عنصر زمان در مرکز نقد، کمابیش هم زمان با ظهور نوعی «ادبیات گواهی» (littérature de témoignage) که به روایت مستقیم یا غیرمستقیم «فاجعه» میپرداخت. سوم دوران نوگشتگی رویکردهای «انسانشناختی» و تمرکز نقد بر نوعی «بحران ضمیر تاریخی» که تظاهر ملموس آن در گرایش نویسندگان به بازنمود روزمرهترین ابعاد زندگیهای خرد، اینجا و اکنون، قابل مشاهده است. در شرایطی که به نظر میرسد هریک از این دورهها در اروپا از تحولاتی قانونمند پیروی کرده باشند؛ در حالی که نقد معاصر اروپایی میکوشد این قانونمندی را تبیین کند و از بحرانهای بشر در برهههای مختلف پرده بردارد، نقد ایرانی گویی امروز همچنان آسایش خود را در پژوهشهای زبانگرا و متنگرا میجوید. در فراسوی بحثهای مربوط به همگرایی، واگرایی، روزآمدی یا زمانپریشی رویکردهای انسانگرا و زبانگرا، گفتار حاضر به فرآیندی میاندیشد که در طی آن هریک از این رویکردها به فضایی «امن» برای حذر از رویارویی بیواسطه با انسان و زبان بدل میگردد. این امنیت نه تنها اصالت نقد، بل هستی او را، که در گرو شرایط «بحرانی» اوست، تهدید میکند.
In the Philippe Daros’s narration of the history of European literary criticism after the Second World War, three main periods are distinguished. First, a formalist/structuralist period, centered by language and linguistic approaches, which is a negative reaction to the horrors of War and a symbol of desire to forget the History. In the second period, the revival of historical approaches makes that the Time is situated at the center of criticism, more or less simultaneously to the emergence of a “littérature de témoignage”, which is a direct or indirect witness of the "Catastrophe". The third period – ours – begins when the literary representation of the most routine dimensions of “little lives”, here and now, pushes the criticism towards a “humanistic” reading of this kind of “crisis of historical consciousness” wich characterizes the contemporary humanity. When it seems that each of these periods in Europe has followed a lawful evolution; while European contemporary criticism tries to explain the laws of this evolution and uncover mankind's crises at various times, nowadays Iranian critique still has its own ease in linguistic and textual researchs. Beyond discussions about convergence, divergence, updating, or timing of humanistic and linguistic approaches, this paper speaks of a process in which each of these approaches becomes a “safe” environment for deterrence and prevents the immediate confrontation with Human and Language. This security threatens, not only the authenticity of the criticism, but also its existence, which depends on its “critical” conditions.
خلاصه ماشینی:
برای ورود به ایـن مرحلـه از تاریخ ادبیات پـس از جنـگ ، امـا در امتـداد توضـیحات پیشـین ، داروس نخسـت بـه فروپاشی آرمان های فلسفۀ روشن گری در جنگ دوم و نقش این فروپاشی در گـرایش به مطالعات ساختارگرا در دهه هـای ٥٠ و ٦٠ مـیلادی اشـاره مـیکنـد و سـپس از دو رویداد به منزلۀ شاهدان تضعیف بررسیهای ساختاری- زبانی در پـژوهش هـای ادبـی دهه های ٧٠ و ٨٠ سخن میگوید: یکی ظهور تدریجی «ادبیات گـواهی» و تقویـت آن در نیمۀ دوم دهۀ ١٩٧٠، دیگری انتشار مجلدهای سه گانۀ یکی از مهـم تـرین آثـار پـل ریکور، زمان و داستان (citTemps et re)، در پایان همین دهه و آغاز دهۀ بعد.
اگر این فرض درست باشد که محور گفـت وگـوی نقد و نظریه در دیدگاه ژنت همچنان خود اثر ادبی و ساختار زبانی و زبان شـناختی آن بود، در نظر داروس ، نقد ادبی، در معنای بسیار وسیعی که گفته شد، طی دو مرحله بـا ساختارگرایی ژنت قطع رابطه میکند: نخست مرحلۀ پرسـش هـای پدیدارشـناختی در خصوص فلسفۀ زمان ، سپس مرحلۀ پرسش های انسان شناختی حول محور زندگیهای روزمره (٢٠١٧ ,Daros).