چکیده:
مسکو طی سالهای پس از جنگ سرد تلاش کرده است از اهرمهای مختلفی که در دست دارد به منظور حفظ منافع خود در منطقه پساشوروی استفاده کند. میتوان گفت، اگر در دوران پس از فروپاشی جایگاه روسیه به عنوان یک قدرت جهانی از لحاظ عملی و نظری به چالش کشیده شده و مورد مناقشه بوده باشد، نقش این کشور به عنوان قدرت منطقهای در جمهوریهای پیشین اتحاد جماهیر شوروی چنین نبوده است. به باور نگارندگان مفهوم «هژمونی منطقهای» میتواند، چارچوب مفیدی برای فهم بهتر روابط روسیه با همسایگان آن فراهم کند. تداوم هژمونی منطقهای یک کشور با وجود افول قدرت مادی آن، میتواند ما را به واکاوی نقش عوامل غیرمادی رهنمون شود. با توجه به این که ابعاد مادی قدرت روسیه به ضعفها و کمبودهایی دچار شدهاند و بعید به نظر میرسد هژمونی منطقهای تنها با تکیه بر آنها تداوم یابد. در نوشتار پیشرو با بهرهگیری از نظریه «جامعهپذیری و قدرت هژمونیک» به بررسی شاخصها و مولفههای غیرمادی قدرت روسیه میپردازیم. بر اساس این نظریه، مولفههای ذهنی نقش موثری در حفظ هژمونی دارند. بنابراین در پاسخ به این پرسش که «چرا با وجود اعمال سیاستهای استقلالطلبانه در برخی از کشورهای پساشوروی و افول تدریجی ابعاد مادی قدرت روسیه، همچنان هژمونی این کشور در محیط پیرامونی تداوم یافته است؟» به عنوان پرسش اصلی مقاله، نگارندگان این فرضیه را مطرح میکنند، «منابع فرهنگی قدرت روسیه هستند که با نقشآفرینی در شکلگیری ذهنیت نخبگان کشورهای پساشوروی به تداوم هژمونی منطقهای روسیه کمک و کارکرد منابع نظامی و اقتصای را تکمیل میکنند». برای پاسخ به این پرسش از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده است.
خلاصه ماشینی:
بنـابراين در پاسخ به اين پرسش که «چرا با وجود اعمال سياست هـاي اسـتقلالطلبانـه در برخـي از کـشورهاي پساشوروي و افول تدريجي ابعاد مـادي قـدرت روسـيه ، همچنـان هژمـوني ايـن کـشور در محـيط پيراموني تداوم يافته است ؟» به عنوان پرسش اصلي مقاله ، نگارندگان اين فرضيه را مطرح ميکنند، «منابع فرهنگي قدرت روسيه هستند که با نقش آفريني در شکل گيري ذهنيت نخبگـان کـشورهاي پساشوروي به تداوم هژموني منطقه اي روسيه کمک و کـارکرد منـابع نظـامي و اقتـصاي را تکميـل ميکنند».
1. Near Abroad روسيه از نظر ابعاد نظامي و اقتصادي قدرت در سراسر فضاي پساشوروي بديلي نـدارد و بـه مدد پيوندهاي به جامانده از گذشته و برنامه ريزي ها و سياستگذاري هـاي جديـد توانـسته اسـت ، کشورهاي منطقه را به درجه هاي متفاوتي در مدار نفوذ اقتصادي و سياسي خـود نگـاه دارد، امـا نمي توان اين واقعيت را ناديده گرفت که در سال هاي پس از فروپاشـي ، جـذابيت هـاي نظـامي و اقتصادي روسيه در مقايسه با ساير قدرت هاي جهاني که نقش آفريني در حـوزه اوراسـيا را آغـاز کردند (آمريکا، چين و اتحاديه اروپا) تا اندازه زيادي کاهش يافته است .
پژوهش هاي ايکنبري و کوپچان را در مورد استعمار بريتانيا در هند و يا مداخلـه آمريکـا در ژاپن و اروپاي پس از جنگ دوم جهاني ، مي توان به عنوان الگويي براي واکاوي ريـشه هـاي تداوم نقش روسيه به عنوان هژمون در منطقه خارج نزديک در نظـر گرفـت زيـرا روسـيه بـه مدت طولاني به عنوان قدرت استعمارگر در اين قلمرو حضور داشته و به مداخلـه مـستقيم و شکل دادن به نهادها و ذهنيت ها پرداخته است .