چکیده:
از مفاهیم و مبادی بنیادین نظام فلسفی وحدتگرای اسپینوزا، مفهوم «ذات» است. وی برای تبیین حیات عقلانی و چگونگی اختیار آدمی، از قانون ذات سخن میگوید. اهمیت این قانون تا آنجاست که زیربنای بخش سوم تا پنجم کتاب اخلاق را پایهریزی میکند و در شکل دادن به نظام اخلاقی و وصول به غایت «سعادت انسانی» ـ که مقصود اصلی اسپینوزا از تلاش فلسفی اوست ـ نقش اصلی را ایفا مینماید. ذات از نظر اسپینوزا شامل هویت انسان، غریزه حیوان و طبیعت در نباتات و جمادات میشود. از طرف دیگر علامه طباطبائی، از مفهوم دینی «فطرت» سخن به میان میآورد و آن را بر حسب مفاهیم نظام فلسفی خود، تبیین میکند. فطرت در معنای عام خود به معنای ساختمان ویژه وجودی هر موجودی است و شامل همه موجودات از جمادات تا انسان میشود.
تحلیل ایشان از «فطرت» با تبیین ذات در منظر اسپینوزا از جهت مفاد و نتایج شباهتهای معناداری دارد. اهمیت این رویکرد در آثار علامه از این جهت است که این دیدگاه، آثار مهمی در معرفتشناسی و هستیشناسی دارد و از این جهت قابل مقایسه با «ذات» اسپینوزا است.
این مقاله به بررسی تحلیلی دیدگاههای این دو حکیم بزرگ میپردازد، و سپس با مقایسه و تطبیق رهیافتهای مشترک و نقاط افتراق آنها، سعی میکند گامی در جهت تحقق گفتوگو میان این دو سنت فلسفی بردارد.
خلاصه ماشینی:
از طرف دیگر این دیدگاه نسبت به موجودات که «آنها برای پایدار ماندن هستی خویش تلاش میکنند و به سوی خود کاملتر خویش در حرکتاند» در آثار علامه طباطبائی مطرح شده که شاید بتوان از آن با عنوان عام «تحلیل فطرت» یاد کرد.
نویسنده خود متوجه این نکته هست که میان فطرت در آموزههای علامه و ذات در فلسفه اسپینوزا تفاوت وجود دارد به نحوی که نمیتوان آن دو را دقیقا یکی قلمداد نمود، اما به جهت آنکه رویکرد ذاتگرایانة اسپینوزا نسبت به موجودات که ظهور تام آن در قانون ذات است و رویکرد علامه به موجودات مبتنی بر تحلیل ایشان از فطرت، در مفاد و نیز پیامدها اشتراک و شباهت معناداری با یکدیگر دارند، بر آن شد تا تطبیق و مقایسهای میان دو تحلیل از دو حکیم انجام دهد.
طبق این توضیح از اسپینوزا، تنها خداوند را میتوان فاعل مختار نامید؛ حال تکلیف انسان و سایر موجودات که براساس قانون ذات عمل میکنند چه میشود؟ اسپینوزا میگوید: اگرچه وجود هر شیء جزئی به وجه معینی، به واسطه شیء جزئی دیگری موجب شده است، بااینهمه نیرویی که بهوسیله آن هرچیزی وجودش را حفظ میکند، از همان ضرورت سرمدی طبیعت خدا ناشی میشود (اسپینوزا، 1981، ص 42).
ازاینرو، اسپینوزا قانون خود را طوری صورتبندی میکند که از مفهوم غایت در آن استفاده نشود و کوشش برای خود در موجودات، تلاشی در جهت حفظ هستی خود تصویر میگردد؛ اما علامه تبیین غایی را نیز در نظریة فطرت خود به کار میگیرد و هرگونه تلاش موجودات را برای «رسیدن به خودکاملتر» میداند.
James, Susan, 2009, "Freedom ,Slavery & the Passions", In The Cambridge Companion to Spinoza`s Ethics,ed: olli koistinen, Cambridge, Cambridge University Press.