چکیده:
وحشیبافقی، در بافق یزد بالیده و پرورش یافته و حضور دو پادشاه صفوی را در مسندِ قدرت درک کرده است. درگذشتِ مؤسس این سلسله؛ یعنی شاه اسماعیل صفوی، با تولد وی در سال930 ه.ق اتفاق افتاده است. چند روایت گوناگون از مرگ وحشی وجود دارد و با تأسف باید گفت که هیچ پژوهشی دربارة چیستی و چگونگی مرگ در نگاه وی صورت نگرفته است. چنین پژوهشی مشخصاً میتواند برخی از ابهامات را راجع به چراییِ «چندگزاره» بودنِ مرگ وحشی، برطرف کند. به عبارت روشنتر، چرایی و چگونگی مرگ در نگاه وحشی، در هالهای از ابهام فرو رفته و سبب شده تا چند گزاره درباره مرگ وحشی مطرح شود. چنین بهنظر میرسد که در بررسی این «چگونگی» و «چرایی»، از توجه به برخی از اشعار و یا روابط وحشی غفلت شده است. این نوشتار، در تلاش است تا به شکلی مشخص، گزارشهای متفاوتی را که از چرایی و چگونگیِ مرگ وحشیِبافقی در دست است، بررسی کرده، برخی از نکات مورد غفلت را یادآوری کند.
خلاصه ماشینی:
از سوي ديگر، نگرش خاص وحشي به موضوع مرگ و اثري که به خاطر اين نگرش در آثارش برجاست – وقتي شکلِ واقع گرايانۀ شعرش در نظر گرفته ميشود و چاشنيِ صداقت عاطفه را نيز به آن اضافه ميکنيم – محصولش ، گمانه هاي گوناگوني است که راجع به فرايند زندگي و مرگ وحشيبافقي، پس از درگذشتش توسط ديگران مطرح شده و بعد به شکل يک «نظريه » بروز کرده است .
٢- به بيان ديگر، آنجا که وحشي بافقي در حقِ خود مرگ را ميستايد، عاشقانه به مرگ نگريسته و هرگاه از پنجرة چشم ديگران مرگ را باز نمايانده ، آن را شوم و دوست نداشتني شرح کرده است و به همين علت است که اين دو نگرش را در دو قالب جداگانه بازتاب داده است : يکي غزل هاي اوست که مشحون از نگاه نخستين وي به فلسفه و چرايي مرگ و يکي ترکيب بندهايي است که بيانگرِ نگرش دوم وحشي به مقوله مرگ است .
بر همين اساس ميتوان گفت آنچه سلسله جنبان چنين انديشه هايي از سوي ديگران شده ، همان سوز واقع گرايانه اي است که جلال الدين همايي راجع به آن گفته است که وحشي اساساً در فکر تنظيم الفاظ نبوده ، بلکه در انديشه نمايش درونِ گداخته اش بوده که تمايل داشته آنها را به گونه اي تخليه کند.