خلاصه ماشینی:
"از من کبریتی بسازیدکه فتیله زندگی را روشن میکند.
**2در استوانه قلم مندر استوانه قلمم خشم ملتی است:نارنجکان واژهچتر غلیظ رادر خیمهگاه آبی پروصلهپیوسته میشکوفاند.
**3ماهیبرکهای شففا، چون صبحی زلالرقصگاه ماهیان رنگ رنگتا به اعماق زلالش آشکارذره ذره، ریگ ریگ و سنگ سنگ در میان گلههای ماهیاشمیدرخشد ماهی گلفام منهر زمان توری به راهش افکنممیگریزد با شتاب از دام منتور من سنگین برآمد بارهادل به رقص آمد ز شوق و شور خویشتا کشیدم با امیدش روی خاکاز وزغ لبریز دیدم تور خویشیأس میگوید که دندان طمعبرکنم از ماهی و دور افکنمآرزو گوید:که صد بار دگرتا به چنگش آورم تور افکنم.
**4دریااز موجهای عاصی آورده کف به لبوز تکمههای خرد صدف بر کنارههاپیداست:دریا دریده پیرهنش را،انبوه موجهاپیوسته میخروشد و میآیدگوئی میان سینه دریاخشم هزار ساله تاریخ است.
18 ر 1 ر 67**6هوای دریاتا شور و امید و پای پویاداریاسباب سفر همه مهیاداریباید که دمی ز پا نمانی، چون سیلدر سینه اگر هوای دریا داری."