خلاصه ماشینی:
"امید «نفرین بر سفر» ای خوبتر از بهار و باران بر دامن شعر تو هزاران ای وارث شعر ناب نیما قول و غزلت بلور و مینا ای چشمهء پاکی صداقت ای معنی واژهء رفاقت از عهد کن تو یادگاری در چشم وطن تو ماندگاری امید شبانهها تو بودی گلبانگ ترانهها تو بودی چون سرو هماره زیستی شاد از ننگ و هزار نام آزاد آنشب که کنار تو نشستم1 از مهر هزار عشق رستم آن موی پریش و روی زردت و آن اندوه و رنجها و دردت، در منظر چشم جاودانه است یادی ز شبی که عاشقانه است رفتی سفر و دلم شکسته است افسوس که یک دریچه بسته است 2 نفرین به سفر که او ترا بود و آن مستی و شور د ردلم مرد با گریه بیامدم به کویت با نرگس دیده جستجویت 3 بر شانهء من گذاشت زرتشت4 سر راو به سینه میزندش مشت با شرشر اشک طوس و مزدک5 از دردگریست رود اترک 6 هرچند کنون به خاک خفتی در خاطرم هست آنجه گفتی با صدق و وفا هنر بیاید و آن ایندو ندارداو نپاید 7 رفتی سفری به مشهد طوس پاینده هماره مزدک و طوس حسن بیگ آقا برای فردوسی شاعر حماسههای بزرگ «رنگین کمان هزار رنگ» دستانت از چه جادویی بود که به دینسان در و گوهر جادویی آفریدی چگونه،چگونه در تو چشمانی سحر آفرین بود که ما را دیدی و رویاهای ما را سرودی آئینهای بودی به وسعت همهء آبهای این خاک و تا ماندگاری آفتاب واژه واژهء کتاب روشنایی را سرودی."